رزمندگان تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

برادران رزمنده امام حسنی مهندس قدرت الله طلایی و مهندس مصطفی محمدی در عملیات والفجر ۸

برادران رزمنده قدرت الله طلایی و مصطفی محمدی

گردان ادوات

گردان ادوات-غرب کشور-1366

ایستاده از راست:محمود مهرپور،علی دانشور،صاحب مرایی،شهید جعفر بگلو،عبدالعلی منجزی،محمد چنگایی،جعفرصادق افخمی نیا،؟،سرباز پورصدامی،فرهاد ممبینی،محمد گودرزیان،شهید سید سعید حسینی،علیرضا بران،آیت معظمی گودرزی،سیدمحسن جده غریب

نشسته از راست:همایون الهی پور،؟،قاسم دبوری،ذنده یاد جلال دیانی،محمدرضا خردمند،محمد دهقان،محمدچکانی،عابد معظمی گودرزی،عیوقی،حسین محمدی،محمد احسان بخش،رحمان خدری،فرشید بهادری،چنگیز شریفی


وعده دیدار

55555
قرار است:
روز 5 شنبه
ساعت 5
5 اردیبهشت
55نفر امام حسنی
دیداری داشته باشند.

می گویم تا قرار گیریم از این بی قراری.


سالهای گذشته بنا به دلایلی توفیق زیارت این ابر مرد را نداشتم. هر موقع اراده  می کردم که به دیدارش بروم موانعی بلند مانند سدی محکم مانع حضورم در رودخانه بزرگی و عظمتش میشد. تا اینکه به همت فرمانده  اسباب حضور فراهم شد. جمعه 4 اسفند از پیچ و خم های خیابانها اهواز خود را به درب منزل او رساندیم . درب را گشودم به میان شدم، تمام بدنم از شدت هیجانی نامفهوم می لرزید. نگاهم به چهره دلنشین و آسمانیش افتاد. قدرت نگاه مستقیم در چشمانش که حالا از شدت خوشحالی دیدار همرزمان قدیم برق می زد را نداشتم. آسمان دلم از ابرهای احساس متراکم شد بود. ولی شرم اجازه نمی داد باران از دل احساس زده ام باریدن گیرد. مردی از ثلاله ایران زمین بی حرکت به روی تختی آرام دراز کشیده بود. تنها سر وصورت اجازه تحرک داشتند . انگار سایر اعضاء در نافرمانی خود خواسته از دستورات سر پیچی میکردند . یار سالهای خاک سنگر ما در آخرین روزهای نبرد پذیرای مهمانی ناخوانده از فولاد و آهن شد . و او قطع نخاع شد

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

اسماعیل طرفی آرام با لبخندی مهربان بی حرکت به روی تختی خوابیده بود. تو گویی با سکوت قصه های پر غصه زیادی را روایت می کرد. تمام سلولهای وجودم در گرمای اهواز آنچنان به سردی گرایید که گویی در قطبی یخ زده به نظاره خورشید نشسته ام . آن مرد اسماعیلی دیگر بود که نه با اصرار ابراهیم پدر ، بل با اراده خود به قربانگاه پا گذاشته بود تا در آوردگاه عشق و نفرت با شیطان هماآورد شود و او را آنچنان بر زمین کوبد که سالهای سال جرات نداشته باشد گرد آن خانه پرسه بزند. احساس مبهمی تمام وجودم را فرا گرفته بود . با خود به نجوا شدم :آه داریوش فراموش شده تو چه می دانی درد رنج جسمانی چیست؟

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

آیا تو میدانی جانبازی هشت هزار آمپول مرفین تزریق کرده تا قدری از درد او کاسته شود  چه معنایی دارد. تو که نامحرم این وادیها نبودی . تو که پایت خاک جبهه را زیارت کرده . پس خوب یادت هست اسماعیلها کیا بودنند. ننگ بر تو  باد اگر فراموش کنی . نفرین بر تو باد اگر روزی به یاد نیاوری که در روزگاران خون شهادت هم نفس این مردان بزرگ بوده ای .

شرم داشتم نامی بر خود نهم که من هیچ بودم و او تمام چیزها. در مقابل آن مرد که همه هستی خود را فدای عشق کرده بود چگونه از عشق سخن بگویم در حالی که اولین حروف آن را حتی نمی توانستم بخوانم .

احساس مبهمی من را بسوی کاظم سوق داد . در دل گاهی بر او می تاختم که اینچنین روزگارم را آشفته کرد و گاه بر خود می بالیدم که هنوز لیاقت همنشینی با این مردان را از دست نداده ام.

این ها را نمی گویم که فقط گفته باشم و چند تنی آن را بخوانند . بگویند که زیباست و یا نه بسیار بد نگاشته شده.

می گویم تا قرار گیریم از این بی قراری.

داریوش صارمی


ادامه نوشته

فرمانده ای بر بالین فرمانده ای

همین دیروز بود که از دوست عزیزم احمد ایرانشاهی پیامکی به دستم رسید

"حاج سعید نجار فرمانده بنام دفاع مقدس در بیمارستان بقیه الله بستری میباشد"

این خبر به ظاهر کوتاه بلندای خاطرات سه دهه گذشته را در ذهنم متبادر کرد.وعده ملاقات این عزیز

برای امروزساعت 2 گذاشته شد.دوستداران حاجی هرکدام پس از اطلاع خود را بر بالینش رساندند.

  دستان و پیشانی حاج سعید نجار غرق بوسه های همرزمان و همسنگران شد.

آنچه بر زیبایی ها افزود حضور آقا محسن فرمانده کل سپاه در 8سال دفاع مقدس بر بالین حاجی بود.

انتظار است سایر دوستان و همرزمان با تماسی تلفنی رسم وفا را ادا نمایند  

    

امام حسنی ها 14

نادر همتی

نوجوانی 15 ساله که در سال اول راهنمایی درس و مدرسه را رها و وارد دانشگاه جبهه و جنگ شد .وی در خانواده ای رشد کرده بود که شش تن از برادرانش در دوران دفاع مقدس به شکل های مختلف در این اتفاق مهم قرن حضوری فعال داشتند و در این مسیر یکی از برادرانش بنام پرویز همتی پیک و بییسیم چی گروهان حضرت ابوالفضل ع به فرماندهی شهید داود دانایی در بمباران شیمیایی گردان فجر بهبهان در جاده شهید صفوی، اولین شهید گردان بود که بواسطه اصابت ترکش راکت شیمیایی و پاشیده شدن مواد شیمیایی بر روی بدنش در همان لحظات اولیه به شهادت رسید و چند تن از برادرانش نیز به درجه جانبازی نائل شدند.

برادر رزمنده نادر همتی

برادر رزمنده نادر همتی در اولین اعزام در سال 1361 به تیپ زرهی72 محرم اعزام و پس از آموزش های لازم زرهی به پدافندی پاسگاه زید به مدت سه ماه اعزام می شوند که شرایط سخت حاکم بر این خط پدافندی هنوز در ذهنش ماندگار و نقش بسته است. پس از آن دربعد از عملیات خیبر به تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع اعزام و به پاسگاه های آبی هورالعظیم در مقابل شط علی برای دفاع از دست آوردهای عملیات خیبراعزام می شود و بعد از آن نیز در عملیات های مختلف بدر،والفجر8و9،کربلای 5،نصر 4 و سایر ماموریت های آفندی و پدافندی گردان های تیپ 15 امام حسن ع و بعد از آن در لشکر 7ولی عصر عج شرکت فعال داشته و طی دو عملیات کربلای 5 بر اثر اصابت ترکش به پهلو و رفتن پایش روی مین گوجه ای در عملیات نصر 4 به درجه والای جانبازی نائل شد.

با پذیرش قطعنامه به شهر برگشته و با تشکیل خانواده در کارخانه سیمان بهبهان مشغول به کار می شود که درک این لحظات و مقایسه آن با دوران دفاع مقدس یادآوریش برای وی سخت بود.شرایط شهر و محیط خفه کننده اش برای نادر و سایر رزمندگان و همسنگران دوران دفاع مقدس بسیار تلخ و ناگوار بوده بطوریکه از آن به عنوان تلخ ترین لحظات عمرش یاد می کند و حضور در کنار بهترین بندگان خدا و خاطرات ایثارگران و جانفشانی رزمندگان اسلام را جزو بهترین لحظات عمرش میداند.

نادر همتی رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس هم اکنون در کنار سایر همرزمانش در گروه یاران دفاع مقدس و مجمع رزمندگاه تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع جهت زنده نگاهداشتن این دوران پرافتخار به طور مرتب به خانواده های ایثار گر دوران مقدس سر زده و از این طریق یاد و خاطره این عزیزان را درون خویش و در جامعه روشن نگه داشته و چشم انتظار عنایت دوستان سفر کرده اش برای شفاعت در یوم الحسره می باشد.

امام حسنی ها 13

محمد باقر عابد نژاد

محمد باقر عابد نژاد متولد 1339 بهبهان که در ابتدا به حرفه خیاطی اشتغال  داشت ، در سال 1359 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد که محل خدمت وی نیروی هوایی و پشتیبانی مرکز بود  و از این مرکز به ماموریت های مختلفی در سیستان و بلوچستان،دزفول،آبادان،خرمشهر و سوسنگرد اعزام شد و تمامی این ماموریت ها داوطلبانه بود. در قالب لشکر 77 خراسان ارتش در عملیات حصر آبادان شرکت داشت و به همراه لشکر 21 حمزه در عملیات های محرم و رمضان شرکت فعال داشت.

محمد باقر عابد نژاد به همراه سایر همرزمان در عملیات خیبر

محمد باقر عابد نژاد و همرزمان در عملیات خیبر

پس از پایان خدمت مقدس سربازی  و تشکیل تیپ 15 امام حسن مجتبی ع به عنوان بسیجی در پدافندی منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی شرکت کرد که خاطرات شنیدنی از منطقه 22 بهمن و پاسگاه زید در ذهن خود به خاطر می آورد. تبدیل تیپ 15 امام حسن مجتبی ع به یگان آبی خاکی جهت آمادگی برای عملیات عظیم خیبر و آموزش های ویژه آبی-خاکی بخش مهم خاطرات وی از دفاع مقدس می باشد که در این میان به دفعات از شهیدان داود دانایی ،غلامحسین بهبهانی ،حسن نواب ،آموزشهای ویژه آبی –خاکی در مارد آبادان و ..... یاد برده و خاطرات خوش خود را مرور می کند.

با توجه به گذراندن دوره سربازی و شرکت در عملیات نامنظم از کارایی خوبی در آموزش ها و کمک به سایر همرزمان خود داشت و صحنه عملیات خیبر به همراه گردان 4(گردان امام حسین ع)در منطقه العزیر را جزء فراموش ناپذیر بودن زندگی خود می داند و در این عملیات برادرش اصغر عابد نژاد به شهادت می رسد و خود وی نیز بر اثر موج انفجار به شدت اسیب می بیند.

بعد از عملیات خیبر به شهرستان برگشته و به خاطر مشکل کمر حرفه خیاطی را به حلیم پزی تغییر می دهد . وی مجدداً در سال 1367 به جبهه اعزام و  در قالب گردان مالک به فرماندهی برادر محمود پنجه وند به پاسداری از مرزها و انقلاب اسلامی می پردازد که در همین موقع به خاطر شرایط ایجاد شده برای کشور و رویارویی با  آمریکا در منطقه خلیج فارس و برخی مسائل در صحنه کشور و جبهه ها قطعنامه 598 توسط نظام پذیرفته شد و وی به مدت سه ماه در منطقه به همراه سایر برادران رزمنده باقی ماند و پس از آن به شهرستان برگشته و به حرفه حلیم پزی پرداخت چرا که به فرموده پیامبر ص الکاسب حبیب الله می باشد و مغازه وی در بیشتر اوقات روز صحنه جمع شدن و دیدار برادران و دوستان خصوصاً رزمندگان دفاع مقدس می باشد و در این بین می توان از میانه صحبت های آنان جذاب ترین و بهترین خاطرات دفاع مقدس را ثبت و ضبط کرد.

امام حسنی ها  12

فتح الله آبروشن

رزمنده سرزنده و شوخ طبعی که در سال 1345 متولد شد و هم اکنون دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی بهبهان می باشد و هنگام صحبت در زمینه دفاع مقدس با تمام احساسات و وجود خویش به نیکی از آن دوران یاد می کند و در صحبت های وی تکیه کردن بر زبان محلی و لری جلوه خاصی به فضای گفتگوی جمعی می دهد.

برادران رزمنده نبی ابوعلی و فتح الله آبروشن

در سال 61 به جبهه های حق علیه باطل اعزام می شود و در این دوران یار و همراه وی در تمامی صحنه های حضورش همراهی با شهید علی رضا آتون می باشد که در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید و نفر سوم این حلقه عبدالرضا مهربان بود که جمعی سه نفره و صمیمی را برای خود ایجاد کرده بودند.

در پدافندی شیب نیسان در والفجر مقدماتی با وعده 48 ساعته که تبدیل به 42 روز شد با تمام سختی های آن حضور داشت و پس از آن در عملیات عظیم خیبر در گردان 4 (گردان امام حسین ع) در تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن ع در محور العزیر شرکت و پس از آن تا آخر جنگ در ماموریت های مختلف آفندی و پدافندی شرکت موثر و کارایی داشت. عملیات های بدر ،والفجر8 و 9 و کربلای 5 ،ظفر 1 در آزادسازی پاسگاه اشغال شده از سوی دشمن متعلق به تیپ ویژه شهدا و پدافندی های آن مجموعه ای از عملیات هایی است که این رزمنده امام حسنی در کارنامه خود دارد.

در عملیات کربلای 5 که فرمانده دسته خط شکن شهید چمران از گردان فتح بود با هجوم به خط دشمن هنگامی که خود را در پای خاکریز دشمن می بیند متوجه می شود که هیچکدام از نیروهای دسته به خاکریز نرسیده اند و تمام آنها با آتش شدید دشمن زخمی و یا به شهادت رسیده اند که در همین لحظات صدای "لا تخف" و "تعال" عراقی ها برای اسارت وی او را از وضعیت خطرناکش آگاه و با آمدن پیکی از سوی عبدالصاحب غلامی فرمانده گروهان که نادر مشهودی بود به عقب برگشت و با توجه به تعداد زیاد مجروحین و شهدا  به جستجوی وسیله ای جهت نقل و انتقال آنها می پردازد که نهایتاً در پشت نهر جاسم و کانال ها و شیارهای پر آب متوجه لندکروز قرمز رنگی می شود که با اصابت گلوله راننده آن به شهادت رسیده بود و وی با تلاش زیاد آن را پیش پل نهر جاسم آورده و با گذاشتن مجروحین که تعداد آنها به چهارده تن بالغ می شد به سمت اورژانس راه افتاد و با افزایش تعداد مجروحین که به 25 تن رسید صحنه لند کروز واقعاً تماشایی بود ضمن این که خودش نیز از ناحیه دست مورد اصابت تیر قرار گرفته و مجروح شده بود و با رسیدن به محور خط لشکر 31 عاشورا و متوجه شدن مسئول خط از همشهری بودن مجروحین با برادر امین شریعتی فرمانده لشکر 31 عاشورا که بهبهانی بود به گرمی مجروحین را برای مداوا پذیرش کردند.

برادر رزمنده عبدالرضا مهربان،شهید علی رضا آتون و فتح الله آبروشن

هنگام صحبت از صحنه عملیات کربلای 5 صحنه های سختی را از نحوه شهادت و مجروح شدن برادران رزمنده بیان می کند که سبب تاثر هر انسان آزاده ای می شود و این سوال که چگونه می شود این یادگاران هشت سال دفاع مقدس را به فراموشی سپرد؟

روحیه شوخ طبعی به نحوی موثر بود که در اوج عملیات نیز دست بردار نبود و  همین امر سبب روحیه مضاعف برای برادران رزمنده در صحنه های سخت نبرد بود که نوشتن عبارت شیخ کرم اله بر روی لندکروز غنیمتی و سیگار کشیدن وی در لحظات غیر معمول و سخت در مجاورت دشمن هنوز در یاد رزمندگان گردان و امام حسنی ها به جا مانده است.

برادر فتح الله آبروشن علی رغم همه بی مهری ها نسبت به رزمندگان ،حماسه  دفاع مقدس را قابل تکرار می داند  و هنوز از ذکر خاطره همراهی کردن گردان در عملیات نصر 4 که در آن بهترین دوستانش از جمله فرشاد درویشی و عبدالصاحب غلامی به شهادت رسیدند به سختی یاد می کند زیرا به علت ابتلا به یک دمل چرکین در بیمارستان بهبهان تحت عمل جراحی قرار گرفته و دوستانش در بیمارستان با وی خداحافظی کرده و وی به سختی و تلخی از آنها جدا شده بود و به همین خاطر نیز نام فرزند پسرش را فرشاد گذاشته بود.

هم اکنون فتح الله جانباز دفاع  مقدس و برادر دوشهید امرالله و علی آبروشن در شرکت نفت گچساران به عنوان سرتکنسین آزمایشگاه مشغول به خدمت می باشد و هر زمان که بچه های زمان جنگ را می بیند دقیقاً روحیه همان سال ها را پیدا کرده و با همان حرارت و گفتار به یادآوری این خاطرات می پردازد خاطرات شیرینی از همراهی مردانی آسمانی که تاریخ و زمانه کنونی ما سخت به آنها نیاز دارد و برادرانی نظیر علی رضا آتون ،فرشاد درویشی،بدالصاحب غلامی ،داود دانایی و ....... که در صحنه های مختلف جنگ به شهادت رسیدند .

امام حسنی ها 11

حاج حمدالله مواساتی

از رزمندگان به نام بهبهان میباشد که قبل از آغاز جنگ نیز در بسیج علی رغم سن کم به همراه سایر دوستانش به نگهبانی و حفاظت از دستاوردهای انقلاب نوپای اسلامی می پرداخت.به خاطر حضور برادر دیگرش در جبهه از جانب مسئولین اعزام بسیج برای وی مانع درست کرده بودند چرا که قانون بود رزمنده ای که برادرش در جبهه می باشد برادر دیگر باید صبر کند تا وی برگردد و او بتواند اعزام شود مگر اینکه از راه های دیگر و یا اعزام از سایر شهرهای دیگر به جبهه اعزام شوند.

شهیدان رحمت الله مواساتی و ابوالقاسم دهدار پور و برادر رزمنده حاج حمدالله مواساتی

شهیدان رحمت الله مواساتی و ابوالقاسم دهدارپور و برادر رزمنده حاج حمدالله مواساتی

با توجه به حضور برادر و عموهایش در جبهه تلاش برادر حمدالله مواساتی  برای رفتن به جبهه از سوی برادر عزیز رنجبر مسئول اعزام به جبهه بهبهان به جایی نرسید و هر بار این مسئله را به دفعات بعد موکول می کردند. با آغاز اعزام نیروها وی مجدداً به بسیج مراجعه و برای رفتن به جبهه پافشاری کرد ؛آقای رنجبر برای رها شدن از اصرارهای زیاد حمدالله از کیفیت شیرینی هایی که پدر حمدالله در قنادی تعریف کرده و ضمن سپردن برگه رضایت نامه جهت امضا از سوی پدر حمدالله ، یک جعبه شیرینی نیز درخواست می کند.

حمدالله نیز سریع برگه  را پیش پدرش برده و ضمن امضا برگه یک جعبه شیرینی خامه ای برای عزیز می آورد که همین امر دستمایه شوخی وی با برادر حمدالله می گردد که شما برای اعزام به جبهه به من رشوه داده اید؛علی رغم این وی مجدداً از اعزام حمدالله سرباز زد و آن را به دفعه بعد موکول کرد که حمدالله با ناراحتی و عصبانیت با داخل بسیج رفته و سوار اتوبوس های اعزام به جبهه  و ماموریت در گردان سیدالشهدا تیپ ۱۵ آبی -خاکی اما حسن مجتبی ع می شود.

وی در عملیات والفجرمقدماتی،خیبر،بدر،والفجر8،کربلای چهار و پدافندی آنها شرکت کرد و علی رغم شهادت برادرش نجف مواساتی در خیبر و مجروحیت در والفجر8 ،وی همچنان با روحیه ای خوب در جبهه حضور می یافت . وی در کربلای 5 جزء گردان فجر بهبهان بود که در جاده شهید صفوی مورد حملات وسیع شیمیایی قرار گرفت که تعداد زیادی از دوستان و از جمله برادرش رحمت الله و عمویش علی مواساتی به شهادت رسیدند و خود وی نیز چندین ماه تحت درمان در مراکز درمانی بودند .

شهیدان علی مواساتی و رحمت الله مواساتی

شهیدان رحمت الله مواساتی و علی مواساتی

در سال 1366 در شرکت گاز بهبهان در منطقه بیدبلند بهبهان مشغول به کار شدند که به دلیل بمباران های مراکز اقتصادی و از جمله پالایشگاه گاز بیدبلند که خود به جبهه ای دیگر تبدیل شده بود خانواده وی به خاطر شهادت دو برادرش  درخواست ترک محل ناامن پالایشگاه را کردند و به همین خاطر ماموریت دو ماهه به سپاه گرفت و در ستادپشتیبانی جنگ به جمع آوری کمک های اهدایی  به جبهه پرداخته و همچنین در قسمت آموزشی نیز به آموزش سلاح پرداخت و در سال 1367 نیز به گردان رزمی اعزام شده و بخش های انتهایی جنگ را در جبهه مشاهده و تجربه کرده است.

شهید نجف مواساتی

شهید نجف مواساتی

با قبول قطعنامه و پایان جنگ مجدداً به محل کار خویش در پالایشگاه بیدبلند برگشته و در ترمیم و بازسازی خرابی ها شرکت فعال داشت .وی با توجه به زخم تیر و ترکش در والفجر 8 و اثرات گاز شیمیایی در کربلای پنج به درجه جانبازی مفتخر شده بود بدترین لحظات عمر را قبول قطعنامه و رحلت امام ره  و بهترین لحظه را خبر آزاد سازی خرمشهر می داند و آرزوی ادامه راه دوستان شهیدش را از خدا طلب می کند.   

امام حسنی ها 10

اردشیر شاگردی

برادر بسیجی ارشیر شاگردی از عملیات والفجر مقدماتی در جبهه های حق علیه باطل حضور پیدا کرد ه این حضور تا پایان دفاع مقدس و قبول قطعنامه ادامه پیدا کرد. در عملیات بدر در منطقه البیضه عراق در آخرین لحظات ماند و حتی  با دستور شهید داود دانایی حاضر به عقب آمدن نشد اما با سیلی داود و امر به عقب رفتن درون قایق نشسته و در زیر باران گلوله نیروهای دشمن که بصورت تیر تراش بود به سمت عقب آمدند. حضور داود و ولی الله نیکخو و تعداد دیگری از برادران در خط چنان وی را آشفته کرده بود که به اهواز رفته و جهت برگشت آنان به سلامتی چندین جعبه شیرینی نذر کرده و بین رزمندگان توزیع نمود؛علاقه زیاد ایشان به داود دانایی باعث شد که با تولد فرزند ایشان نام وی را داود بگذارد که البته این ارتباط و علاقه به داود دو طرفه بوده است.

برادر رزمنده اردشیر شاگردی نفر سمت راست

بعد از واگذاری تیپ 15 امام حسن مجتبی ع به نیروهای 48 فتح کهگیلویه و بویر احمد به تیپ ضدزره 201 ائمه ع رفته و در سمت مسئول تغذیه در تدارکات به خدمات رسانی به رزمندگان مشغول شد که تا پایان دفاع مقدس در جبهه های مختلف جنوب و شمال غرب ادامه یافت و خاطرات خوشی را از برادران رزمنده در ضد زره نقل می کند.

آقای شاگردی درجریان عملیات والفجر مقدماتی و بدر از ناحیه پا و گردن مجروح شده و مهر جانباز انقلاب بر پیشانی ایشان حک شد.به تلخی از جا ماندن از قافله شهدا یاد کرده و زیباترین لحظات عمر خویش را همنشینی و هم رزم بودن با بچه های ناب دوران دفاع مقدس می داند.

برادر اردشیر شاگردی :بازدید از مناطق عملیاتی جنوب

برادر اردشیر شاگردی پس از پایان جنگ و قبول قطعنامه 598 اولین آموزشگاه رانندگی را با نام آریا در بهبهان تاسیس کرد و به خدمت گذاری به مردم مشغول شده است.

 

امام حسنی ها 9

استاد حبیب حاجی نژاد

برادران مروج،شفائیان،استاد حبیب و شهید عین الله مکاری مقدم

وی یکی از باسابقه ترین نیروهای رزمنده بسیجی تا قبول قطعنامه و حتی پس از آن که دل کشیدن از فضای جبهه و جنگ برایش بسیار سخت بود و به سختی می توانست آن جا را ترک نماید. استاد حبیب که در بین رزمندگان به صفا و صمیمیت معروف است مسئولیت تیم راه آهن بهبهان را از زمان پیش از انقلاب به عهده داشته و در روند زمان از هر گونه کمک برای پیشرفت آن دست برنداشته است . در قبل از انقلاب به همراه تعدادی از انقلابیون با سابقه در شعار نویسی و ساخت سه راهی های انفجاری همکاری داشته و با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و شروع توطئه های شرق و غرب که اوج آن در تحمیل جنگ ناجوانمردانه به میهن اسلامیمان بود حضوری فعال داشت. برادرش علی که سرباز نیروی هوایی ارتش بود داوطلبانه به همراه نیروهای اعزامی به جبهه اعزام شد و به همراه نیروهای نامنظم شهید چمران و تیپ عاشورا به نبرد با دشمنان پرداخت که در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار به شهادت رسید. استاد حبیب در ادامه راه برادر در عملیات والفجر مقدماتی در جبهه ها حاضر شد که این حضور تا بعد از قبول قطعنامه ادامه یافت. با توجه به حرفه تخصصی وی در کفاشی با اصرار فرماندهان منطقه در یک چادر به تعمیر بند حمایل،کوله پشتی و پوتین های رزمندگان پرداخت که این اعزام و حضور 45 روزه وی غیر رسمی بود و پس از آن از طریق بسیج به جبهه اعزام و در عملیات های خیبر ، بدر، والفجر8 و ...  و پدافندی های آن حضوری موثر داشت که در این مدت علاوه بر رفع مشکلات رزمندگان در زمینه تعمیر البسه و تجهیزات به امر کمک در تدارکات آن ها پرداخت که همراهی با برادرانی نظیر استاد غلام مروج ،رضا تمامی و ... شور آن را دوچندان کرده بود و این خدمات رسانی به همراه روحیه شاد و همراه با لبخند به رزمندگان همراه بود.

 

 وی در عملیات والفجر 8 در گردان عاشورا به فرماندهی حاج محمود محمد پور با اصابت ترکش به سر به مقام والای جانبازی نائل شد که پس از گذراندن دوران نقاهت بلافاصله به جبهه اعزام شد. حساسیت زیاد وی به مقوله اسراف و تبذیر و نگهداری از اقلام تدارکاتی وی را در میان رزمندگان خصوصاً تازه واردها نشان کرده بود؛ موارد متعددی از سوی وی رخ داده بود که سبب انبساط خاطر و تجدید روحیه رزمندگان حتی تا کنون که سال های زیادی از آن دوران می گذرد شده است. وی در دوران حضور در دفاع مقدس خیلی کم از مرخصی استفاده نمود بطوریکه در یکی از ماموریت های اعزامی به مدت یازده ماه در جبهه ماند .

از همراهی با برادران امیدیه و آغاجاری به نیکی یاد می کند که در ذهن وی نقش ماندگاری را حک کرده اند ذکر خاطرات وی از دوران دفاع مقدس با برادران رزمنده ،جمع های صمیمانه و پیروزهای رزمندگان را بهترین لحظات و قبول قطعنامه و دل کندن از صحنه جنگ را بدترین لحظات در زمان جنگ می داند.

هم اکنون استادحبیب با ادامه کار قبلی خویش در کفاشی که مجاور راسته بازار قدیمی در خیابان عدالت روزانه محل جمع شدن تعداد زیادی از رزمندگان و سایر اقشار می باشد که با دلسوزی و روحیه باز تلاش زیادی  جهت زنده نگهداشتن این خاطرات و ارائه به نسل جدید از طریق الگوی عملی رفتار با ارباب رجوع دارد.

نخبه ای خاکی

 

در اولین برخورد چهره اش به دلم نشست و ازش بدم نیامد. علیرغم عبور سنش از میانسالی کمتر چین و چروکی تو صورتش رژه می ره و از پیام آوران پیری کمتر نهال یا بوته ای می بینی. با هیکلی تو پر و نسبتاً بلند قد. و با ته لهجه ای لری که برای فارسی صحبت کردن کمی با خودش کشتی می گیره. با معرفی خودم بسیار شدید تحویل گرفت. خوش مشرب که فراوان شلیک صدای خنده هایش، چرت منتظرین فراوان در نوبت نشسته پشت درب اتاقش را خط خطی می کرد.

خودش را از لرهای اندیمشکی معرفی می کرد که زمان جنگ دانشجو بوده. جوانی با هوش و درسخوان از قشری که هیچگاه در تاریخ این مملکت جایگاهی نداشته اند. بسیار سریع صفحات تاریخ را با هم ورق زدیم و در فضا و زمان کاظم فرامرزی و دکتر حسن عباسی و عشق و شور و شعور اندکی غوطه ور و شناور شدیم.

انبوه بیماران کرد و عرب آنهم از جنس غیر ایرانی آن و با لباس های محلی و سر و وضع هایی ناهمگون با جامعه امروز تهران کمی سوال برانگیز بود که جواب داد :

در کارنامه افتخاراتم جراحی چشم های آقای جلال طالبانی رییس جمهور عراق سنگینی می کند. شرط فارغ التحصیلی پزشکان آن دیار ثبت امضاء یک استاد راهنمای خارجی می باشد که با تقبل این امور و با ارائه مقالات و سمینارهای مختلف در مجامع علمی مواردی هستند که باعث شد تا در کشور عراق شناخته شوم.

او که تا دیروز چشم های ارتش بعثی را در می آورده اینک به دوخت و دوز و رفت و روب چشم های مردم عراق مشغول می باشد.

او اینک از اعضای فعال بیمارستان فوق تخصصی چشم پزشکی نگاه می باشد که با گسیل فراوان بیماران عراقی بدانجا منبع خوب ارز آوری آن بیمارستان محسوب می گردد.

نگاهی به تابلوی اسمش انداختم احساس کردم که اندازه هایش برای شیر بچه ای از تک خال های تیپ امام حسن ع چقدر کوچیکه :

دکتر اردشیر پاپی فوق تخصص شبکیه و قرنیه

عباس

امام حسنی ها 8

دکتر سعید حصارپور متخصص جراحی عمومی-تهران

برادر رزمنده سعید حصارپور جمعی گردان سیدالشهدا ع

تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع در دوران دفاع مقدس 

امام حسنی ها 7

سرداران بی ادعا

مسئول برگزاری مراسم سالیانه بزرگداشت شهدای شیمیایی گردان فجر

در جاده شهید صفوی- شلمچه و عضو گروه یاران دفاع مقدس در جهت زنده

 نگه داشتن یاد شهدا ،سرکشی به خانواده ایثارگران و مراسمات مختلف مربوط به

تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع و دفاع مقدس.

 

امام حسنی ها 6

برادران رزمنده سعید آصفی و اسدالله حلوایی

منطقه عملیاتی بدر

برادر رزمنده  اسدالله حلوایی کارمند کارخانه سیمان بهبهان

دکتر سعید آصفی متخصص گوش و حلق و بینی در بهبهان 

امام حسنی ها 5

استاد غلام مروج مسئول تدارکات گردان امام حسین (ع) تیپ ۱۵ آبی-خاکی امام حسن مجتبی(ع)

استاد غلام مروج

شعار بچه های تدارکات: نیست،نداریم ،اس غلام رفته بیاره

استاد غلام مروج،شفائیان،استاد حبیب و شهید مکاری مقدم در خط عملیاتی نهر جاسم شلمچه

برای سلامتی این رزمنده دلیر و پر کار تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی (ع)در هشت سال دفاع مقدس که در جریان عملیات نصر ۴ بر اثر ترکش توپ مجروح و پای راستش قطع گردید و هم اکنون در بستر بیماری افتاده التماس دعا داریم.

امام حسنی ها 4

برادر محمود صراف

محمود صراف

رزمنده بسیجی محمود صراف درسال 1361 به واحد دانش آموزی بسیج مستضعفین سپاه پاسداران بهبهان پیوست و همگام با دوستان نوجوان خویش که برخی از آنان هم اکنون به شهادت رسیده و برخی نیز با تحصیلات عالیه در جای جای میهن اسلامیان مشغول به خدمت می باشند، فعالیت های خود را آغاز کرد.

در اسفند ماه 1362 جهت گذراندن دوره آموزشی اعزام به جبهه های حق علیه باطل رهسپار پادگان های شهید بخردیان بهبهان و پادگان آموزشی خرم آباد گردید و در تاریخ 1/5/1363 عازم جبهه های حق علیه باطل شد و در مسئولیت بیسیم چی در عملیات ها و پدافندی های عملیات بدر و والفجر 8 در تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) بطور فعال شرکت کرد. در عملیات والفجر 8 در جاده فاو-ام القصر به همراه گردان امام حسین (ع)به لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) مامور شده بودند تا به همراه گردان ذوالفقار از دو سو یک سه راهی مهم را درون دریاچه نمک به تصرف خویش درآورند که بدلیل ناآشنایی نیروی اطلاعات و عملیات نیروها اشتباهاً پشت توپخانه عراق سردرآوردند که بلافاصله از سوی فرماندهی تیپ دستور برگشتن نیروها پس از پنج ساعت راه پیمایی به عقب صادر شد که با توجه به هوشیار شدن دشمن و ریختن آتش زیاد از سوی آنها ، تعدادی از نیروهای گردان از جمله محمود به شدت از ناحیه پا زخمی شده که به سختی با آخرین لندکروز باقی مانده در خط به عقب انتقال داده شد و و با انتقال به بیمارستان طرفه به مدت 5 ماه و اصفهان با همراهی شبانه روزی پدرش توانست مجدد روی پاهای خود بایستد. در سال 1366 برای گذراندن خدمت مقدس سربازی مجدداً به گردان فتح رفته و در مناطق عملیاتی شلمچه و حلبچه خدمت نمود .

منطقه عملیاتی بدر

با پایان جنگ و قبول قطعنامه در امتحانات سراسری ورود به دانشگاه ها شرکت که در رشته پزشکی دانشگاه تبریز قبول شد و پس از فراغت از تحصیل در پلی کلینیک شهید رجایی اهواز مشغول به خدمت به مردم شد.شور و شوق بچه های زمان جنگ در تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع)و برگزاری مراسم دعا و زیارت های ائمه معصومین بخصوص توسط برادر نبوی جزء بهترین خاطرات و از دست دادن دوستان بعد از هر عملیات جزء دلتنگی های وی بشمار می رود

امام حسنی ها3

 سید سعید قاسمی متولد ۱۳۴۵با مدرک لیسانس اهل شهرستان کوهدشت از جانبازان سرافراز دوران دفاع مقدس در توضیح روی آوردن به حرفه فیلم سازی می گوید: علاقه من به این حرفه و تلویزیون ریشه در دوران کودکی دارد، آن زمان با وجود اینکه برنامه‌های سیما از ساعت ۱۷ شروع می‌شد، من از ساعت ۱۵ پای تلویزیون می‌نشستم.

قاسمی گفت: سال ۶۱ در جبهه در قرارگاه کربلا مستقر بودیم که روزی گروهی آمدند به مقر و گفتند برای گروه تصویربرداری ۴۰ شاهد، نیرو می‌خواهند؛ من هم با شنیدن نام دوربین و تصویربرداری ناخودآگاه اعلام آمادگی کردم و به عضویت این گروه درآمدم. تصویربرداری در آن شرایط آن هم در جبهه سختی‌ها و شیرینی‌های خاص خودش را داشت؛ یکی از مشکلات این بود که چون ما از دوربین‌های سوپر ۸ استفاده می‌کردیم، نمی‌توانستیم صحنه‌هایی را که شکار کرده بودیم، ببینیم؛ بعضی از صحنه‌ها را بعد از سال‌ها دیدم، آن هم از طریق برنامه سینما ۸ که از شبکه ۵ پخش می‌شد. نکته جالب این بود که پس از این همه سال هنوز تصویر خود را می‌شناختم.

 

وی تصریح کرد: سال ۶۱ در جریان عملیات رمضان از ناحیه پا مجروح شدم و مرا به بیمارستان رازی اهواز منتقل کردند، آنجا پدرم و مادرم به عیادتم آمدند. پس از ترخیص از بیمارستان مدت ۶ ماه درگیر مداوا و درمان بودم. پس از درمان به‌عنوان بسیجی ویژه در سپاه کوهدشت به مدت ۵ ماه مشغول فعالیت بودم که سال ۶۳ گروهی از طرف سپاه آمدند و گفتند این فرم‌ها را پر کنید.با پرکردن این فرم‌ها به عضویت سپاه پاسداران درمی‌آمدم و پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان غیور اصلی اهواز که ۳ ماه و ۱۰ روز طول کشید، در تاریخ ۲۷ خرداد ۶۳ به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم.بعد از طی دوره آموزش، بلافاصله ما را تقسیم کردند و من ۲ ماه عجیب را در تیپ ۲۵۵ امام صادق (ع) گذراندم؛ مشکل اصلی من در این تیپ این بود که چون نیروهای تیپ را معاودان عراقی تشکیل می‌داد، نمی‌توانستم با آنها ارتباط برقرار کن، نه آنها فارسی بلد بودند و نه من عربی بلد بودم.

بعد از آن تقاضای انتقالی کردم و مرا به تیپ ۱۵آبی-خاکی امام حسن (ع) منتقل کردند. آنجا برخلاف میل باطنی‌ام، مسئول اورژانس محور در واحد بهداری تیپ شدم، اما هر وقت که یک گروه فیلم‌سازی به منطقه می‌آمدند، بهداری را رها می‌کردم و همراه آنان مشغول تصویربرداری می‌شدم.پس از مدتی به گردان امام حسین ع که غالبا ًنیروهای اعزامی از بهبهان بودند رفته و عملیات بدر و پدافندی را با آنها بودم.

 سید سعید که از حضورش در دوران دفاع مقدس بخوبی یاد می کند و آن روزها و حضور در جبهه را افتخار بزرگ زندگیش می داند پس از پذیرش قطعنامه 598 به کارهای فرهنگی روی آورده و به علاقه اولی اش مبنی  یعنی حرفه فیلمبرداری برگشت .در سال ۶۷ اولین فیلم خودم را با نام ((مظلوم شهر، شهید جبهه)) ساخت. داستان این فیلم روایت حال جانبازی بود که برای درمان باید به خارج از کشور اعزام می‌شد و نیاز به ارز مسافرتی داشت که هنگام ورود به بانک با بی‌مهری متصدی بانک روبه‌رو می‌شود.

نمایش ((بگو کجاست؟)) از دیگر برنامه‌های هنری سیدسعید در بوکان بود که توسط بازیگران لرستانی روی صحنه رفت. این نمایش با حمایت قاطع فرماندار آن‌وقت بوکان به اجرا درآمد و حدود ۲۳ روز روی صحنه بود و این درحالی بود که نمایش‌ها بیش از ۳ روز دوام نمی‌آورد.

بعد از تسویه با سپاه بوکان به کرمانشاه آمد و در واحد تبلیغات و انتشارات قرارگاه نجف اشرف مشغول کار شد. در این زمان نخستین نمایش خود را در کرمانشاه با عنوان ((چکه صدای دریا))، نوشته محمد مهدی رسولی را در سالن شهرداری کرمانشاه روی صحنه برد.طی سال‌های ۷۴ تا ۷۶ یاد کربلاییان-گلهای عاشورایی، وضعیت قرمز و مستند روایت مرصاد را ساخت. به عقیده وی مجموعه ۱۹ قسمتی وضعیت قرمز یکی از ماندگارترین آثار در زمینه دفاع مقدس است.

 سید سعید می گویدهم اکنون مجموعه ۳۰ قسمتی ترافیک را در حال تولید دارم. این مجموعه ساختار صنعتی استان کرمانشاه را معرفی می‌کند و به‌واسطه این کار وضعیت پیشرفت‌های بخش صنایع و معادن استان کرمانشاه به مخاطب نمایش داده می‌شود و فیلم سینمایی عبور از آتش هم در مرحله پیش تولید قرار دارد که موضوع آن به مسائل انرژی هسته‌ای و نیز عملیات مرصاد مربوط می‌شود.

این رزمنده دوران دفاع مقدس گفت: باید به جایی برسیم که شعارهای حمایتی مسئولان به شعور تبدیل شود و در عمل حمایت از کارگردانان ژانر دفاع مقدس احساس شود و کارگردانان هم باید تولیداتشان را موشکافانه‌تر انجام دهند و به مخاطب اطلاعات القا کنند و امیدوارم مسئولان با حمایت بیشتر از هنرمندان جانباز، راه را برای به ثمر رسیدن تفکرات ارزشی آن‌ها هموارتر کنند.

سید سعید قاسمی همچنین مدیر مسئول سایت تحلیلی خبری فرنیوز http://www.farnews.irمی باشد. فر نیوز ، سایتی  خبری تحلیلی با گستره پوشش خبر های غرب کشور  با محوریت کرمانشاه است که نیم نگاهی هم به خبر های کشوری دارد ، ایجاد آرامش ، عدم انتشار خبرهای متشنج کننده ،  ایجاد همدلی ، وفاق اسلامی و ملی در دستور کار مدیران  فر نیوز است ، از آنجائیکه اعتقاد داریم رسانه می تواند به ایجاد انگیزه برای کار حرفه ای بسیار موثر باشد بنا بر همین ایده کمک به مسئولین را با دو سیاست انتقاد سازنده و راه گشاه و همچنین تشویق مناسب را از سیاست های اصلی خود می دانیم؛همچنین مجموعه عکس های حرفه ای با آموزش های ویژه را می توان در سایت http://saeid88.propicnet.com/ مشاهده نمود.

تیپ 15 امام حسن ع : ارائه الگو

خصوصیت و ویژه گی منحصر به فردی که تیپ 15 آبی- خاکی امام حسن مجتبی (ع) را در بین یگانهای سپاه پاسداران منحصر به فرد ساخته بود قرار گرفتن  نیروهایی از سایر استانهای کشور بود که خود آن  استانها تیپ و یا لشکر مخصوص به خود داشتند که از جمله استانها و شهرستانهای پشتیبانی کننده تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع)می توان به تهران،اصفهان،قم،خرم آباد،نهاوند،ملایر،بروجرد،درود الشتر، الیگودرز ، پلدختر ،ازنا ،کوهدشت، اهواز ،بهبهان، رامهرمز، هفتگل، آغاجاری، امیدیه ، ماهشهر ،ایذه ، باغملک، دزفول، شوشتر ، آبادان ، شادگان ، خرمشهر ، شوش ، اندیمشک ، دشت آزادگان ، مسجد سلیمان، دهدشت، بهمئی ،گچساران ،استانهای فارس،مازندران،آذربایجان،و گیلان اشاره کرد که از اولین روزهای تشکیل تیپ تا زمان انحلال در تیپ 15 امام حسن (ع) حضور داشتند و تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک نمودن این تیپ نشدند و بر همین اساس و به شوخی به تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) تیپ 72 ملت گفته می شد

تیپ 72 ملت

تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

.در این بین میتوان به برادران اعزامی از لرستان اشاره کرد که در واحدهای اطلاعات و عملیات ،طرح و عملیات ، تخریب و آموزش نظامی تا آخر روزهای جنگ باقی ماندندو حتی بسیاری از این نیروها بدلیل تشکیل تیپ 57 حضرت ابوالفضل از طرف مسئولین استان لرستان جهت جدایی از تیپ 15 و پیوستن به یگان اختصاصی خویش تحت فشار قرار گرفته و تا مرحله قطع حقوق نیز پیش رفتند اما نیروهای فوق با دلبستگی زایدالوصفی در تیپ 15 ماندندو در طی سالهای حماسه و خون این رزمندگان که بصورت موزاییکی از اقوام و لهجه های مختلف شاکله تیپ را تشکیل می دادند با صدق و صفا و صمیمیت و جوی آکنده از عطوفت و مهربانی در تیپ 15 دور هم جمع شده و جلوه های ایثار و از خود گذشتگی را از خود به نمایش گذاشتند و بسیاری از برادران تا زمان دسترسی به اطلاعات پرسنلی یا شهادت دوستانشان از قومیت و شهر محل سکونت همرزمانشان اطلاع پیدا نمی کردند.

معنویت و مسائل فرهنگی از بعد بالایی در بین رزمندگان برخوردار بود و حضور مداحان مطرح در کشور از جمله حاج صادق اهنگران ،غلامرضا کویتی پور،رضا نبوی و .... به این ویژگی و ارزش می افزود چنانجه در حسینیه سایت خیبر در صورت اندکی تاخیر جا برای نماز جماعت پیدا نمی شد و رزمندگان مجبور بودند با توجه به شرایط جوی سخت در منطقه در بیرون حسینیه بر روی زمین برهنه نماز را اقتدا نمایند و یکی از مکانهایی که نیاز به پارتی همرزمان داشت موقع نماز جماعت در حسینیه پادگان شهید غلامی بود. اوج این معنویت را می بایست در نیمه های شب و خصوصاً فصل زمستان در این منطقه بیابانی جستجو کرد که آوای مناجات و نماز شب رزمندگان را در حسینیه سایت و تپه عرفان که در مجاورت آن قرار داشت همچون وزوز زنبورها در کندوهای عسل یادآور زمزمه و عبادت یاران اباعبدالله الحسین ع  در شب عاشورا را تداعی می کرد  و در صورت حضور افراد غیر عضو تیپ در آن لحظات روحانی گمان می کرد که نماز جماعت در آن مکان در حال اقامه است.

تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

در تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) تشخیص فرمانده ،سپاهی و بسیجی از هم کار بسیار مشکلی بود و نیروهای رسمی و کادر سپاه را در شب عملیات می شد با پوشیدن لباس فرم سپاه  تشخیص داد که نگاه آنان به این امر از احترام و تقدس نسبت به این لباس  سبز سپاه بود که بسیاری از آنان با همین لباس به لقاء معبود خویش رسیدند. فرماندهان تیپ نیز  با حضور خویش در بین رزمندگان در همه صحنه ها جلودار بودند و هدایت عملیاتها را بر عهده داشتند و به همین خاطر اغلب آنها در طی عملیاتها به شهادت رسیده و یا زخمی شدند؛ مجموعه چنین خصوصیاتی باعث شد تا نیروهای رزمنده زبده که بدنبال یگانهای عملیاتی بودند تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) را انتخاب می کردند.(زراعت پیشه،نجف،1390،اولین تیپ:نگاهی به عملکرد تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع در دفاع مقدس)

امام حسنی ها 2

دکتر سید پیروز هویدا مرعشی

پشت چهره متواضع و معترضش حکایت های زیادی بود،الان ۱۱سالی میشه که از بریتانیا و شهر شفیلد برگشته،از خاطرات تحصیلش در شفیلد بریتانیا میگوید که ۸سال در سرزمینی بودیم با۸۰خانواده ایرانی و دیدارهای ماهانه ای که مارا متوجه اصالتمان می کرد،این روزها سرش خیلی شلوغ است اما بازهم دوران گذشته را فراموش نکرده،در مسجدسلیمان شهری که بریتانیا خوب میشناسدش بدنیا آمد اما چیز زیادی از آن بخاطر نمی آورد چون بزرگ شده آبادان و پالایشگاه سرنوشت ساز آن بوده،بچه درسخوانی بوده که با آغاز جنگ به تهران میاید و بعد از چندسال در تهران بودن سال۶۲ جز اولین دانشجویانی میشود که بعد از انقلاب فرهنگی به دانشگاه رفت و در متالوژی علم و صنعت مشغول تحصیل شد،هرچند که جنگ تحصیلات ۴ساله او را به پنج سال و نیم کشاند و چند باری هم در حین دانشگاه به جبهه سری می زد هم اکنون هم مشغول تدریس در دانشگاه امیر کبیر میباشد.

سال۶۴اولین اعزامش به جبهه با وساطت یکی از دوستانش به گردان ادوات تیپ ۱۵امام حسن مجتبی(ع)صورت گرفت و آن روزها را از دلچسب ترین و زیباترین روزهای زندگی اش می داند، سال۶۵ بود یعنی زمانی که پیر سفرکرده جبهه خواستار اعزام گسترده شده بود به سوی جبهه ها،روزهای سختی بود و حتی خمپاره های جنگ دوم جهانی هم به ایران نمی دادند،باید کسانی میامدند و آستین هایشان را بالا می زدند و کاری می کردند.چون شاخه تحصیلی اش ریخته گری بود مشغول فعالیت برای تولید خمپاره در یکی از کارخانه های مهمات سازی شد و میگوید روزهایی شد که حتی شب و روزش را هم متوجه نمی شد و تنها زمان غیرکاری اش شده بود زمان نماز خواندن و استراحت کردن.سال۶۷ هم از راه رسید بازهم هوای جبهه در سرش نسیمی به راه انداخت و این بار هم مدتی را بعنوان دیده بان به لشگر عاشورا اعزام شد.بهمن سال۶۷ بود که درسش تمام شد و دیگر جنگ هم تمام شده بود.

سال۶۹بود که کنکور خارج از کشورش را داد و سال۷۲ همراه همسرش به بریتانیا سفر کرد.8سالی درجزیره همیشه  بارانی در دانشگاه شفیلد درس خواند و بعد از آزمون دکترایش به سرزمین مادری برگشت.هرچند روزگار جنگ را دارد ورق می زند اما هنوز هم که هنوزه برایش جنگ و شب های سنگرهایی که خودش ساخت دلنشین است و دلنشین تر از آن برایش امام(ره)بوده و است،میگوید:مهم ترین چیزی که در امام (ره)دیدم این بود که به چیزی اعتقاد داشته و پای اعتقادش هم ماند.

از راست: داریوش صارمی،پیروز مرعشی،کیهان کرمانی

امام حسنی ها 1

اسمش نجف زراعت پیشه است بچه بهبهان بوده و تا سال دوم دبیرستان هم ساکن همان شهر بوده،ندای روح الله در کنار آن همه بمب و موشکی که آرزوی خواب را از هرکسی میگرفت کافی بود تا بندپوتین هایش را ببندد و هوای لباس خاکی به سرش بزند اما بازهم خبر شهادت دوستان آشنایان انگیزه اش را مضاعف کرد تا دل به دریا بزند و همسفر مسافران خیبر بشود اما این وسط مهر مادری چیزی نبود که به راحتی بگذارد به جبهه برود،اسدالله زکی پور که حالا او هم معلوم نیست در کدام گوشه مقبره الشهدایی خاک است خیلی او را کمک کرد تا راهی بشود اما بازهم حتی در مینی بوسی که سوار شد مادرش او را رها نکرد،خودش میگوید:یادم هست هنگام اعزام من رفته بودم انتهای این مینی بوس های بنزقدیمی سوار شده بودم و مادرم موقعیت من را شناسایی کرد و آمد شاید باورتان نشود از داخل پنجره آمد داخل مینی بوس و من از در مینی بوس فرار کردم و رفتم سوار یکی دیگر از مینی بوس ها شدم.بعد از آن هم دامادمان را مجبور کردند با یک سواری آمد کل پادگان های اهواز را گشت اما نتوانستند مارا پیدا کنند.

از اولین اعزامش میگوید که مادرش به هر ترتیبی بود او را به خانه برگرداند اما دلی که عزم سفر داشته باشد به همین راحتی ها آرام نمی گیرد و به هر ترفندی بود دل مادر هم راضی کرد و بازهم عازم جبهه ها شد،سال62بود که برای اولین بار می خواست تفنگ را بدست بگیرد البته قبل از آن هم در دوره آموزشی شهید بخردیان و پادگان مارد این کار را کرده بود اما هیچکدام از این آموزشی ها عملیات خیبر نمی شود.۲۰دی۶۲ بود که به تیپ امام حسن مجتبی(ع)اعزام شد و برای اینکه غربت آزارش میداد از گردان صفراحمدی به گردان یوسف حمیدی رفت تا بازهم با بچه هایی باشد که در دوره شهید بخردیان با آنها بوده.از عملیات خیبر میگوید که 3روز در خط مقدم بوده و بعد نیروهای25نصر نیمه شب جایگزین آنها شدند و در حالی که هنوز آفتاب ازمشرق جبهه ها طلوع نکرده بود خبر رسید عراق پاتک شدیدی زده است.

تا زمان انحلال تیپ امام حسن مجتبی(ع)در آنجا بوده و به غیر از عملیات خیبر در بدر و والفجر8و9 و کربلای یک هم حضور داشته است،در تیپ که بود همه کار کرده است از بیسیم چی گرفته تا تیربارچی و مسئول تیم بعد از انحلال هم مدتی سرگردان بود تا به تیپ ۲۰۱ ائمه پیوست و در کربلای۵برای اولین بار طعم گلوله و ترکش را روی بدنش احساس کرد و سرب روی بدنش کمی یادگاری حماسه ای نوشت و همین او را فرستاد قم تا چند روزی را در بیمارستان نیکویی قم سر کند و بعد از آن هم که به خانه برگشت انگار نه انگار که سربی رو بدنش لیز خورده است و همه خوشحال از این بودند که پسرشان سلامت است.

۷تیر۶۶  بود که پس از اینکه ۱۳بار نیروی های ایرانی رفته بودند در جریان عملیات نصر۴ارتفاعات را پس بگیرند و نتوانسته بودند نوبت او و همرزمانش شده بود تا این کار را بکنند و از قضا موفق هم شدند اما موفقیتشان کم هزینه هم نبود و او این بار از کمر،شکم،دست،گلو و صورت آسیب دید،میگوید تا نیم ساعت نمی دانست چه شده و بهترین لحظات عمرش هم همان نیم ساعت تکرارنشدنی است،میگوید هروقت می گویند مرگ میگوید اگر مرگ همانی است که نیم ساعت درکش کردم با کله به پیشواز مرگ می روم،میگوید نیم ساعتی در حال و هوای پرواز بوده که گویا کسی دستش را کشیده و از آسمان به زمین آورده که بدنش احساس درد کرده و بازهم سنگینی جشم را درک کرده.میگوید نادرفرحبخش پشت سرش بوده و گفته:نجف!اشهدت را بخوان که گلوله ای شلوارش را به آتش کشیده و چون نای خاموش کردن آتش را نداشته از بلندی غلتان غلتان ۱۲متری را به سمت پایین آمده تا آتش خاموش شده است.البته این همه جراحت در چند ساعت برایش کم هزینه نبوده و ۸روزی در تبریز و۱۲روزی در مشهد مهمان پرستاران و پزشکان بوده و بعد از آن هم دیگر توانایی جنگیدن نداشته.

همه لحظات جنگ حتی لحظات ناگوارش را شیرین میداند و تنها تلخی جنگ را نقطه سرخط آن یعنی قطعنامه۵۹۸ میداند. بعد از جنگ راه دانشگاه را در پیش گرفت و لیسانس جغرافیا از دانشگاه تهران گرفت و فوق لیسانس جغرافیای سیاسی را از دانشگاه امام حسین(ع)و دانشگاه تهران مرکز،از دکترایش هم ترجیح داد نگوید تا لب به گلایه از نامردی های روزگار نگشوده باشد؛هرچند در ابتدا نیتش از خواندن جغرافیا ضعف در نقشه خوانی و طراحی عملیات خودی ها در جبهه بوده اما حالا مقالات و کتب زیادی در مورد مسائل استراتژیک منطقه نوشته است،سه پسر دارد که یکی برق خواجه نصیرالدین میخواند،دیگری تیزهوشان بهبهان است و یکی هم در سالهایی است که آن پیر سفرکرده امیدش به آن سالها بود در حال تحصیل است.

محمد صارق فرامرزی