غریب لرستان

شهید عظیم یوسفوند:سفره وحدت پلاژ اندیمشک

شهید عظیم یوسفوند دلاوری از خطه لرستان می باشد که مدت زیادی را در گردان های امام حسین ع و ذوالفقار در تیپ 15 امام حسن مجتبی ع با برادران رزمنده گذراند و در این مدت حسن اخلاق و تواضع در کنار نظم و ترتیب در کارها وی را در میان برادران رزمنده زبان زد و معروف کرده بود . به خاطر بنیه خوب جسمی در جمع رزمندگان گردان ذوالفقار انتخاب شده و با طی کردن آموزش های آبی-خاکی سخت و فشرده آماده عملیات شدند. در شب آغاز عملیات بدر که به همراه غواص های گردان ذوالفقار تیپ 15 امام حسن مجتبی ع به خط البیضه در منطقه العزیر عراق هجوم برد ، شجاعانه در ان شب جنگید و  سرانجام با اصابت تیر دولول های دشمن که به حالت تیر تراش به سمت رزمندگان خط الصخره-البیضه شلیک می کردند مزد زحمات و جانفشانی های خود را دریافت کرده و به شهادت رسید. انشاء الله که خداوند ما را در راه پاسداری از خون این عزیزان موفق کند تا شرمنده روی آنان در روز قیامت نباشیم.

شهد عظیم یوسفوند در کنار همرزمان خویش در سایت خیبر

گردان کربلا

رزمندگان گردان کربلا اعزامی از شهرستان رامهرمز جمعی تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع

گردان کربلا شهرتان رامهرمز

امام حسنی ها 11

حاج حمدالله مواساتی

از رزمندگان به نام بهبهان میباشد که قبل از آغاز جنگ نیز در بسیج علی رغم سن کم به همراه سایر دوستانش به نگهبانی و حفاظت از دستاوردهای انقلاب نوپای اسلامی می پرداخت.به خاطر حضور برادر دیگرش در جبهه از جانب مسئولین اعزام بسیج برای وی مانع درست کرده بودند چرا که قانون بود رزمنده ای که برادرش در جبهه می باشد برادر دیگر باید صبر کند تا وی برگردد و او بتواند اعزام شود مگر اینکه از راه های دیگر و یا اعزام از سایر شهرهای دیگر به جبهه اعزام شوند.

شهیدان رحمت الله مواساتی و ابوالقاسم دهدار پور و برادر رزمنده حاج حمدالله مواساتی

شهیدان رحمت الله مواساتی و ابوالقاسم دهدارپور و برادر رزمنده حاج حمدالله مواساتی

با توجه به حضور برادر و عموهایش در جبهه تلاش برادر حمدالله مواساتی  برای رفتن به جبهه از سوی برادر عزیز رنجبر مسئول اعزام به جبهه بهبهان به جایی نرسید و هر بار این مسئله را به دفعات بعد موکول می کردند. با آغاز اعزام نیروها وی مجدداً به بسیج مراجعه و برای رفتن به جبهه پافشاری کرد ؛آقای رنجبر برای رها شدن از اصرارهای زیاد حمدالله از کیفیت شیرینی هایی که پدر حمدالله در قنادی تعریف کرده و ضمن سپردن برگه رضایت نامه جهت امضا از سوی پدر حمدالله ، یک جعبه شیرینی نیز درخواست می کند.

حمدالله نیز سریع برگه  را پیش پدرش برده و ضمن امضا برگه یک جعبه شیرینی خامه ای برای عزیز می آورد که همین امر دستمایه شوخی وی با برادر حمدالله می گردد که شما برای اعزام به جبهه به من رشوه داده اید؛علی رغم این وی مجدداً از اعزام حمدالله سرباز زد و آن را به دفعه بعد موکول کرد که حمدالله با ناراحتی و عصبانیت با داخل بسیج رفته و سوار اتوبوس های اعزام به جبهه  و ماموریت در گردان سیدالشهدا تیپ ۱۵ آبی -خاکی اما حسن مجتبی ع می شود.

وی در عملیات والفجرمقدماتی،خیبر،بدر،والفجر8،کربلای چهار و پدافندی آنها شرکت کرد و علی رغم شهادت برادرش نجف مواساتی در خیبر و مجروحیت در والفجر8 ،وی همچنان با روحیه ای خوب در جبهه حضور می یافت . وی در کربلای 5 جزء گردان فجر بهبهان بود که در جاده شهید صفوی مورد حملات وسیع شیمیایی قرار گرفت که تعداد زیادی از دوستان و از جمله برادرش رحمت الله و عمویش علی مواساتی به شهادت رسیدند و خود وی نیز چندین ماه تحت درمان در مراکز درمانی بودند .

شهیدان علی مواساتی و رحمت الله مواساتی

شهیدان رحمت الله مواساتی و علی مواساتی

در سال 1366 در شرکت گاز بهبهان در منطقه بیدبلند بهبهان مشغول به کار شدند که به دلیل بمباران های مراکز اقتصادی و از جمله پالایشگاه گاز بیدبلند که خود به جبهه ای دیگر تبدیل شده بود خانواده وی به خاطر شهادت دو برادرش  درخواست ترک محل ناامن پالایشگاه را کردند و به همین خاطر ماموریت دو ماهه به سپاه گرفت و در ستادپشتیبانی جنگ به جمع آوری کمک های اهدایی  به جبهه پرداخته و همچنین در قسمت آموزشی نیز به آموزش سلاح پرداخت و در سال 1367 نیز به گردان رزمی اعزام شده و بخش های انتهایی جنگ را در جبهه مشاهده و تجربه کرده است.

شهید نجف مواساتی

شهید نجف مواساتی

با قبول قطعنامه و پایان جنگ مجدداً به محل کار خویش در پالایشگاه بیدبلند برگشته و در ترمیم و بازسازی خرابی ها شرکت فعال داشت .وی با توجه به زخم تیر و ترکش در والفجر 8 و اثرات گاز شیمیایی در کربلای پنج به درجه جانبازی مفتخر شده بود بدترین لحظات عمر را قبول قطعنامه و رحلت امام ره  و بهترین لحظه را خبر آزاد سازی خرمشهر می داند و آرزوی ادامه راه دوستان شهیدش را از خدا طلب می کند.   

سردار خستگی ناپذیر

شهید بهروز غلامی

بهروز غلامی در سال 1334 ه ش در استان آذربایجان شرقی، شهرستان کلیبر در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در تبریز و اردبیل به تحصیل پرداخت وبعد از آن همراه خانواده برادرش به اهواز مهاجرت کرد .دوران تحصیلات دبیرستان را در اهواز گذراند. همزمان با تحصیل به یاد گیری قرآن و فرائض دینی علاقه زیادی نشان می داد.

شهید بهروز غلامی

بهروز یکی از بندگان برگزیده خدا بود,با آنکه در زمان حکومت فاسد شاه تمام زمینه هابرای گناه ومعصیت در جامعه آن روز آماده بوداما او با پناه بردن به خدا و ارتباط با معبودش خود را آلوده ی گناه نکرد.
پس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی رفت و در بندر عباس مشغول خدمت شد. این دوران همزمان بود با خروش همه جانبه ی مردم ایران بر علیه حکومت پهلوی.بهروز که از نزدیک ظلم وستم این خاندان را می دید بی درنگ به صف مبارزان پیوست .اوچند مرحله از سربازی فرار کرد تا در تظاهرات و راهپیماییهای مردم تهران بر علیه شاه شرکت کند. با پیروزی انقلاب اسلامی در گروهی به نام « جوانمردان » که از تعدادی جوان انقلابی تشکیل شده بود ورسیدگی به مشکلات مردم را سر لوحه کار خود قرار داده بود,شروع به فعالیت کرد .با دستور امام خمینی (ره)مبنی بر تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ,بهروز در این راه تلاش زیادی کرد.او یکی از مؤسسین سپاه خوزستان بود.بعد از تاسیس سپاه تلاش زیادی کرد تا تجارب آموزشی خود در دوره ی سربازی را به نیروهای دیگر سپاه انتقال دهد.

شهید بهروز غلامی

بهروز به اتفاق شهید علی غیور اصلی پادگان آموزشی بزرگی را راه اندازی نمود وتمام پاسداران استان خوزستان در آن پادگان, آموزش های نظامی را فرا گرفتند .این مرکز آموزشی خدمات فراوانی به سپاه و جنگ عرضه نمود به گونه ای که بیشترفرماندهان یگانهای سپاه آموزشهای خود را در این پادگان فرا گرفتند. 
با شروع جنگ تحمیلی و هجوم ارتش تا دندان مسلح عراق به خوزستان و تصرف قسمت وسیعی از خاک کشورمان، بهروز با تشکیل اولین گروه چریکی به مقابله با دشمن پرداخت و در مرزهای جنوبی با گروه اندکش به مبارزه با لشکر های مجهز دشمن می رفت. او از جمله فرماندهانی بود که در روزهای اول جنگ تلفات زیادی به دشمن وارد آورد, به همین علت مورد باز خواست بنی صدر، فرمانده کل نیروهای مسلح در آن زمان قرار گرفت و به همین جرم محاکمه صحرایی شدواز حضور درجبهه منع گردید. 

دشمنان داخلی مثل بنی صدر ودشمنان خارجی که در راس آنها آمریکای جنایتکار قرار دارد ,با محاسبات غلط نقشه نابودی ایران را ظرف چند روز کشیده بودند,اما از این غافل بودند که بهروزهایی هستند وخواهند بود که با دست خالی نیز در مقابل ماشین جنگی آنها ایستادگی می کنند و پای نامحرمی راکه بخواهد روی خاک ایران گذاشته شود را قطع می کنند.بعد از عزل بنی صدر بهروز دوباره به جبهه بازگشت و در وجب به وجب خوزستان حماسه آفرید. 
او در یک عملیات در حال نجات جمعی از یارانش که به محاصره دشمن در آمده بودند، مورد اصابت 8 تیر دشمن قرار گرفت، بهروز در خصوص مجروحیتش می گوید: در بیمارستانی در تهران بستری بودم و در حالی که بدنم باند پیچی شده بود, خواب دیدم پیرزنی در حال گریه کردن پیشم آمد، به او گفتم: مادر جان، گریه نکن فرزندت را عمل می کنند و انشا الله خوب می شود، پیرزن که به شدت گریه می کرد, گفت: پسرم من برای فرزندم گریه نمی کنم,برای شما گریه می کنم که یک جای سالم در بدنت نمانده است. پس از مداوا به اهواز بر گشت و باز به جبهه رفت. 

قبل از انقلاب در نیروی هوایی خدمت کرده بود و مقداری اطلاعات نظامی از آن دوران داشت. در پیشاهنگی زیر نظر غیور‌اصلی دوره دیده بود. یک دوره‌ی تخصصی تاکتیک هم در تهران گذراند. بعد از آن در چند دوره کنار غیور‌اصلی کمک مربی بود و اطلاعات خود را کامل کرد. چون استعداد خیلی خوبی داشت، هر‌چه این دوره‌ها را پشت سر می‌گذاشت پخته‌تر و مسلط‌تر می‌شد.

سطح آموزش‌هایی که توسط غیور‌اصلی، بهروز و سایر مربیان برجسته و خبره در مرکز آموزش ارائه می‌دادند،  بالا رفته بود. مواردی در این دوره‌ها آموزش داده می‌شد که در هیچ یک از مراکز آموزش سپاه، در آن مقطع زمانی آموزش داده ‌نمی‌شد. سازماندهی و تشکیلات جنگ‌های نامنظم، دفاع در ساختمان‌های محاصره شده، مسیر‌یابی در شب و خواندن قطب‌نما و... جزء مواردی بود که آموزش می‌دادیم. در سایر مراکز سپاه در حد تاکتیک و اسلحه‌شناسی آموزش داده می‌شد.

شب بچّه‌ها را به بیرون پادگان می‌بردند، یک قطب‌نما به آن‌ها می‌دادند و می‌گفتند:

-         برگردید پادگان!

یا یک چیزی را جایی می‌گذاشتند، مختصات جغرافیایی آن را می‌دادند. نیروها باید با قطب‌نما مکان‌یابی می‌کردند و می‌رفتند آن را پیدا می‌کردند و می‌آوردند.از دیگر موارد آموزشی عبور از موانع بود. چند ردیف انواع سیم خاردار می‌گذاشتند که سی‌سانتی‌متر از سطح زمین بیشتر فاصله نداشت. آن جا را پر آب می‌کردند تا گِلی شود، نیروها باید از زیر این موانع رد می‌شدند. هنگام عبور از کنارشان تیر شلیک می‌کردند و گِل‌ها به صورتشان می‌پاشید. بهروز خیلی دقیق کنار آن‌ها تیر می‌زد. این کار باعث می‌شد ترس نیروها از شلیک گلوله بریزد.

 با قاطعیت می‌توان گفت روش آموزشی که بهروز غلامی و غیور‌اصلی و سایر مربیان در آن روزها به‌کار می‌بستند هم جان نیروها را در شرایط بحرانی و درگیری‌ها، به‌ویژه در طول جنگ نجات می‌داد و هم سطح کیفی جنگ و مقابله با دشمن را بالاتر می‌برد. از این نسل سپاه، فرماندهان عالی جنگ تربیت شدند.بهروز غلامی را شمع فرماندهان سپاه خوزستان می نامند,او به لحاظ توان بالای نظامی به سمت فرماندهی تیپ 15 آبی- خاکی امام حسن مجتبی (ع) منصوب شد و در عملیات مختلف شرکت نمود. تیپ امام حسن(ع) به فرماندهی بهروز غلامی, چنان ترسی در دل دشمن انداخت که رادیو عراق به صراحت نسبت به وی فحاشی می کرد. 

سردار شهید بهروز غلامی در کنار همرزمان خویش

با تدبیر بهروز شناسایی لازم در شبه جزیره فاو در سال 1362 انجام شد و دو سال بعد عملیات والفجر 8 انجام شد که یکی از شاهکارهای نظامی ایران در طول دفاع مقدس است. در عملیات خیبر در دل هورالعظیم به لشکریان دشمن هجوم برد و در همان شب اول گردانهای تحت فرماندهی بهروز غلامی به اهداف خود رسیدند .
این عملیات وسیله ای شد تا بهروز به آسمان زیبای شهادت پر گشاید وایران اسلامی را در سوگ از دست دادن یکی از بزرگترین فرماندهان سپاه داغدار نماید.نام برادر شهید بهروز غلامی در خوزستان با قداست خاص برده می شود واورا سمبل شجاعت ملت ایران می دانند. 

برادرشهید موسی اسکندری رئیس ستاد لشکر 7 ولی عصر(عج)بعد از شهادت بهروز غلامی گفت : " مغز و روحم را از دست دادم. "

بهروز غلامی در وصیت نامه ا ش می نویسد: 

بهترین دعا، دعای کمیل است این دعا خیلی برایم تحسین انگیز و دل نشین است. سپاه بازوی ولایت فقیه و تداوم دهنده انقلاب اسلامی در جهان است: با شکست صدام جنگ تمام نمی شود، بلکه جنگ تا بعد از شکست عراق ادامه دارد, پس ما باید خود را برای نابودی اسرائیل و آمریکا آماده کنیم. 

 

چشم بیدار:واحد حفاظت اطلاعات

سردار شهید حاج خیرالله صفری زاده:

سرداران شهید حاج خیرالله صفری زاده و حبیب الله شمایلی

با شروع جنگ به جبهه عزیمت کرده و بنا به استعداد و نبوغ خود ابتدا به عنوان جانشین و سپس فرماندهی  واحد حفاظت و اطلاعات تیپ 15 آبی- خاکی امام حسن مجتبی (ع) منصوب شدند . بعد از انحلال تیپ 15 آبی- خاکی امام حسن مجتبی (ع) در سال 1365 به قرارگاه کربلا منتقل و مسئولیت فرماندهی حفاظت و اطلاعات آن قرارگاه را برادران عهده گرفته و در عملیاتهای صورت گرفته ادای دین نمودند. سردار حاج خیرالله صفری که در جریان کشتار حجاج ایرانی در مکه نیز حضور داشت بلافاصله پس از برگشت از سرزمین وحی به جبهه های حق علیه باطل عزیمت نموده و در حین عملیات کربلای 10 منطقه کردستان عراق در سال 1366 به شهادت رسیدند.

شهید حاج خیرالله صفری زاده

امام حسنی ها 10

اردشیر شاگردی

برادر بسیجی ارشیر شاگردی از عملیات والفجر مقدماتی در جبهه های حق علیه باطل حضور پیدا کرد ه این حضور تا پایان دفاع مقدس و قبول قطعنامه ادامه پیدا کرد. در عملیات بدر در منطقه البیضه عراق در آخرین لحظات ماند و حتی  با دستور شهید داود دانایی حاضر به عقب آمدن نشد اما با سیلی داود و امر به عقب رفتن درون قایق نشسته و در زیر باران گلوله نیروهای دشمن که بصورت تیر تراش بود به سمت عقب آمدند. حضور داود و ولی الله نیکخو و تعداد دیگری از برادران در خط چنان وی را آشفته کرده بود که به اهواز رفته و جهت برگشت آنان به سلامتی چندین جعبه شیرینی نذر کرده و بین رزمندگان توزیع نمود؛علاقه زیاد ایشان به داود دانایی باعث شد که با تولد فرزند ایشان نام وی را داود بگذارد که البته این ارتباط و علاقه به داود دو طرفه بوده است.

برادر رزمنده اردشیر شاگردی نفر سمت راست

بعد از واگذاری تیپ 15 امام حسن مجتبی ع به نیروهای 48 فتح کهگیلویه و بویر احمد به تیپ ضدزره 201 ائمه ع رفته و در سمت مسئول تغذیه در تدارکات به خدمات رسانی به رزمندگان مشغول شد که تا پایان دفاع مقدس در جبهه های مختلف جنوب و شمال غرب ادامه یافت و خاطرات خوشی را از برادران رزمنده در ضد زره نقل می کند.

آقای شاگردی درجریان عملیات والفجر مقدماتی و بدر از ناحیه پا و گردن مجروح شده و مهر جانباز انقلاب بر پیشانی ایشان حک شد.به تلخی از جا ماندن از قافله شهدا یاد کرده و زیباترین لحظات عمر خویش را همنشینی و هم رزم بودن با بچه های ناب دوران دفاع مقدس می داند.

برادر اردشیر شاگردی :بازدید از مناطق عملیاتی جنوب

برادر اردشیر شاگردی پس از پایان جنگ و قبول قطعنامه 598 اولین آموزشگاه رانندگی را با نام آریا در بهبهان تاسیس کرد و به خدمت گذاری به مردم مشغول شده است.

 

تاسوعا و تجمع بزرگ رزمندگان

تاسوعای حسینی در بهبهان سال های متمادی است که رزمندگان تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع به همت مجمع رزمندگان تیپ ۱۵ امام حسن ع جمع شده و با اجرای برنامه های متعدد به عزاداری خامس آل عبا ع می پردازند و ضمن تجدید دیدار تازه برادران رزمنده با یکدیگر روحیه ای مضاعف گرفته و از احوال یکدیگر مطلع می شوند .

سخنرانی سردارحاج یدالله مواساتی برای رزمندگان در تاسوعای 1391

عزاداری رزمندگان در تاسوعای حسینی

تجمع رزمندگان تیپ امام حسن مجتبی ع در تاسوعای حسینی در بهبهان

نماز رزمندگان تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در تاسوعای حسینی

سفر به دیار العطش

هنوز از دیار شوش و فکه که محل و منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی می باشد ندای العطش و تشنگی و قرار گرفتن در محاصره به گوش می رسد و قمقمه های خالی از آب و درخواست قطرهای آب صحنه فکه و رمل های منطقه را به شدت با صحرای کربلا عجین ساخته است.

پادگان شهید عبدالعلی بهروزی(پلاژ اندیمشک)

پادگان شهید عبدالعلی بهروزی(پلاژ)

حسینیه پادگان شهید عبدالعلی بهروزی(پلاژ)

هفته ای که گذشت عده ای از رزمندگان تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع (گروه یاران دفاع مقدس و مجمع رزمندگان تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع)با سفر به مناطق عملیاتی شوش،فتح المبین و والفجر مقدماتی خاطرات آن دوران را برای خود زنده کردند. در اولین گام به پادگان شهید عبدالعلی بهروزی( پلاژ اندیمشک)محل آموزش آبی-خاکی رزمندگان تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی در دوران دفاع مقدس رفته و با برگزاری مراسم نماز جماعت و زیارت عاشورا از عظمت یاران در آن دوران و غربت زمان حال یاد کردند که با ذکر جلسه خاطرات دفاع مقدس و ادامه جلسه در پادگان کرخه تا نیمه های شب ادامه یافت. 

 دیدار از منطقه عملیاتی شوش و بازدید از محل استقرار رزمندگان پایه گذار تیپ در اوایل جنگ دومین برنامه گروه بود که چاه احداثی توسط شهید پدر اولادی جهت رفع عطش رزمندگان مستق در منطقه گرم شوش و سنگرهای آنان از جمله مکان های بازدید رزمندگان بود .

منطقه عملیاتی شوش در اوایل حنگ تحمیلی و چاه احداثی توسط شهید پدر اولادی

منطفه عملیاتی شوش و چاه احداثی شهید پدر اولادی

منطقه عملیاتی فتح المبین شامل سایت ۴ و ۵ و دیگر مواضع فتح شده این عملیات پیروز دفاع مقدس بود که عظمت این فتح را به رخ هر بازدید کننده ای نشان می دهد.

منطقه عملیاتی فتح المبین(سایت ۴و۵)

منطقه عملیاتی فتح المبین:سایت 4و5

با وارد شدن با منطقه فکه و والفجر مقدماتی و روبرو شدن با رمل ها ،سیم خاردار،میادین مین،قمقمه های خالی و کانال های متعدد انسان را به سال ۱۳۶۱ برده و با تامل و غور کردن می توان به راحتی صدای مظلومیت رزمندگان را درک کرد؛رزمندگانی که ساعت ها در رمل های بدون پایان با تجهیزات سنگین پیاده رفته که به دلیل آمادگی نیروهای دشمن بر اثر لو رفتن شاهد در محاصره قرار گرفتن نیروها و شهادت ،زخمی و اسارت تعدادزیادی از رزمندگان اسلام در این عملیات بودیم که به عملیات موانع و تشنگی نیروها معروف شد و زخمی های این عملیات با زبان تشنه به شهادت رسیدند .

منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی

منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی

بازدید از فکه و رمل ها

دیدار از این مناطق عملیاتی تلنگری به روح و روان برادرانی است که می خواهند یاد و خاطره دوستان شهیدشان چراغ راه آنها در دوران وانفسای تهاجمات پرزرق و برق دشمن بوده تا در یوم الورود علاوه بر شفاعت مولا و سیدالشهدا ع از شفاعت رفقای شهیدشان نیز برخوردار شده و شرمنده آنان نشوند.   

شهيد گمنامي که خود را معرفي کرد

شهدای گمنام خودشان بی‌نشانی را از خداوند می‌طلبند تا حضرت زهرا(س)، مادر شهدای گمنام، بر بالینشان بیاید و برایشان مادری کند؛ یکی از همین شهدای گمنام، شهید «محمد ابراهیمی» است؛ شهیدی که نشان از محل خاکسپاری خود داد تا مرحمی بر چشم‌های مادر باشد و پاسخ شک و تردید، مشایعت‌کننده پیکر شهدای گمنام را بده

این ماجرا به روایت «استاد صمدی آملی» در کتاب «شهدای گمنام خوشواش» آمده است:

***

تلفن منزل به صدا درآمد از آن طرف صدای سرهنگ جعفری به گوش می‌رسید، خبری دلنواز و تعجب‌برانگیز را برایم مطرح کرد؛ او گفت که من باجناقی دارم به نام «محمدقاسم کمالی» اهل آزادشهر استان گلستان است که الان در شهرستان گرگان سکونت دارد.

آقای کمالی شب گذشته از گرگان به خانه ما در آمل آمد و از اینجا عازم تهران بود؛ دیشب می‌خواستم برای شب وداع به حسینیه سپاه آمل بروم، او را هم با خود بردم.

* شهید گمنامی که به شک مشایعت‌کننده‌ پاسخ داد

آقای کمالی صبح امروز یعنی روز جمعه 24 شهریور 85 عازم تهران شد، لذا برای تشییع شهدای خوشواش حضور نداشت؛ بنده بعد از برگزاری مراسم تشییع شهدای گمنام خوشواش به منزل برگشتم؛ اهل منزل یادداشتی از آقای کمالی به من دادند که در آن خطاب به من نوشته است: «دیشب در منزل شما برای من در رؤیا، واقعه‌ای پیش آمد که برایت می‌نویسم؛ من که دیشب به همراه شما برای وداع با شهیدان گمنام به حسینیه سپاه آمدم، در حین مراسم و شور و هیجان جمعیت در عرض ارادت به ساحت شهیدان در دلم نسبت به آنها شک و تردید پیش آمد که شاید اینها پیکر شهیدان نباشند که به مردم داده‌اند و به اسم شهدای گمنام این جور مردم را به هیجان درآورند؛ دیشب بعد از مراسم به منزل شما مراجعت کردیم، در عالم رؤیا دیدم، ابدان شهدا به صورت بدن تازه از دنیا رفته در آمده‌اند و در تابوت قرار دارند؛ یکی از آن سه شهید از سر جایش بر خاست و خطاب به من گفت: تو شک داری که ما شهید نباشیم، بدان که ما شهید هستیم و من «محمد ابراهیمی» هستم و شغل پدرم در راه آهن خوزستان است. خواستم این واقعه را به شما برسانم».

بعد از نقل این واقعه توسط آقای جعفری، تعجب من برانگیخته شد که با این حساب، در وهله نخست به ذهن آمد که در اهواز پیگیری شود تا ببینیم آیا شهید مفقودالاثری به نام «محمد ابراهیمی» داریم یا نه؟

این موضوع از طریق یکی از دوستان در اهواز پیگیری شد و با گرفتن یک لیست از مراکز قانونی معلوم شد که در سراسر کشور 34 نفر شهید مفقودالجسد به نام محمد ابراهیمی داریم که یکی از اینها مربوط به شهر اهواز است؛ مطلب مذکور را با سردار سعادتی فرمانده ناحیه بسیج استان خوزستان اطلاع دادم و در نتیجه، وی ضمن تحقیق در این مورد در سوم ماه رمضان سال 85 اعلام کرد، در اهواز خانواده او را شناسایی کردیم.

شب 25 ماه مبارک، آقای اکبرزاده از اهواز تلفن کردند که در مورد شهید ابراهیمی تحقیق کردیم، نام مبارک پدرش عبدالحمید است که در اهواز خیابان فراهانی کوچه البرز پلاک 392 منزل دارند؛ شهید «محمد ابراهیمی» متولد 1345 است که در تیپ امام حسن (ع) از  خوزستان با عنوان بسیجی در تاریخ 21 اسفند 63 در عملیات «بدر» و منطقه شرق دجله به شهادت رسیده و مفقود الجسد شده است.

پدر شهید ابراهیمی هم اکنون در اداره راه و ترابری اهواز است، خانواده بسیار بزرگوار و از عزیزان بومی و محلی اهواز هستند.

بنده در تاریخ 26 اسفند 85 مطابق با 27 صفر 1428 هـ.ق از قم عازم اهواز شدم، روز 28 صفر یعنی سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع) و رحلت جد اطهرش خاتم انبیا (ص) ساعت 10 صبح به منزل شهید «محمد ابراهیمی» تشرف حاصل کردم؛ خانواده گرامی شهید از جمله پدر بزرگوار که رزمنده هشت سال دفاع مقدس بود، مادر ، برادران، خواهران، دامادها، عمو و عموزاده شهید به استقبال آمدند، اشک شوق از دیدگان جاری بود، معلوم شد که فرزند عزیزشان 18 ساله بوده که در عملیات «بدر» مفقود الجسد شده است.

* مادری که 22 سال برای فرزندش لباس سیاه پوشید

مادر شهید ابراهیمی حدود 22 سال است که لباس سیاه را از تن خود در نیاورده بود؛ این مادر شهید بر اثر گریه در فراق عزیزش یک چشم مبارکش بسیار کم نور شده و چشم دیگرش در شرف از دست رفتن است.

قبل شنیده شدن خبر شهید ابراهیمی، خواهر شهید خواب دیده است که «شهید برای مادرش پیغام می‌دهد که اینقدر گریه نکند که من پیدا شدم».

* مرا هم کنار فرزندم به خاک بسپارید‌

پدر شهید ابراهیمی در این دیدار گفت:‌ «برای ما افتخار است که شهید ما در خوشواش دفن شده است؛ من وصیت کردم که اگر صلاح بدانید و مقدور باشد من که از دنیا رفتم، مرا هم به خوشواش بیاورند و در کنار فرزندم مرا دفن کنند».

شهید «محمد ابراهیمی» در خواب آن عزیزمان که خود را به نام و با شغل پدر گرامی معرفی کرد؛ اما به تمام جزئیات و اینکه در بین این سه شهید گمنام کدام یک است معرفی نکرد، زیرا می‌خواست خود را از گمنامی به در نیاورد.

شهید ابراهیمی در منطقه عملیاتی «بدر» شهید شده است، عملیات «خیبر» هم در حدود همان منطقه در جزیره مجنون عمل شد که تا شرق بصره امتداد داشت، لذا به احتمال قوی شاید شهید ابراهیمی در بین سه شهید گمنام خوشواش همان شهید مربوط به عملیات «خیبر» باشد لذا باز هم در گمنامی قرار دارد».(فارس)

جام جم ۱۳آذر۹۱

سردار باوقار

زنده یاد حاج کمال صادقی فرمانده گردان سیدالشهدا ع تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

حاج کمال صادقی فرمانده گردان های سیدالشهدا و فجر بهبهان

 

سفری بربال خاطرات روزهای آسمانی

سال های دفاع مقدس جزء خاطره انگیز ترین ایام عمر برادران رزمنده به شمار می رود بطوریکه این لحظات در حافظه این برادران حک شده و پاک شدنی نمی باشد. تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع معروف به تیپ 72 ملت که رزمندگان آن را استان ها و شهرهای مختلف کشور تشکیل می دادند در پادگان شهید بهروز غلامی واقع در کیلومتر 10جاده اهواز-سوسنگرد مستقر بودند؛این پادگان قبلاً متعلق به پدافند هوایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی بود که در 22 بهمن 1362 با هدف قرار گرفتن شهر آبادان توسط عراق و ناامن شدن شهر در اختیار ارکان تیپ قرار گرفت که شبانه نیروهای رزمنده در ساختمان های بتونی آن استقرار یافتند که البته در اوایل این پادگان فاقد امکانات اولیه  از جمله آب،برق،فضای سبز و .....بود و به مرور رزمندگان تیپ در کنار آمادگی برای عملیات خیبر شروع به رفع مشکلات این پادگان نمودند.

به دلیل کمبود ساختمان برای استقرار واحدها و گردان های تیپ، در نقاط مختلف پادگان در دامنه تپه ها و یا در نقاط مسطح که از شن های روان پوشیده شده بودند درون چادرهای صحرایی مستقر شدند و این فضاهای جدید زمان زیادی از دوران آموزش ،سازماندهی و تجدید قوای رزمندگان تا آغاز عملیات جدید و یا ماموریت های پدافندی را در بر می گرفت.

ساختار چادرها طوری برپا شده بود که توانایی اسکان حداقل 30 نفر را داشته باشد و به همین خاطر دو تخته چادر را روبروی هم برپا کرده بطوریکه درهای چادر که در وسط واقع شده باز باشد و چادر بصورت کاملاً باز پذیرای حضور و اوقات استراحت، جلسات گروهی نظامی، سخنرانی و قرائت قرآن می شد .کلیه لوازم اعضای مستقر در چادر اعم از پتو،ساک ها،اسلحه ها و تجهیزات،پوتین ها و لوازم مربوط به آشپزخانه و غذای برادران بطور منظم و دقیق هر کدام در جای مناسب خویش مستقر شده بود به گونه ای که هر تازه واردی از نظم و انضباط موجود در چادر و بخصوص تعداد زیاد نیروهای رزمنده مستقر در آن درشگفت می ماند. جهت جلوگیری از نفوذ بارش های سنگین و نامنظم جنوب، روی چادرها را کاملاً نایلون های قطور پوشانده و جهت گرم نمودن محوطه چادر و همچنین تهیه چای از یک دستگاه والور یا علاء الدین استفاده می شد.

چادر دسته شهید دیم گردان امام حسین ع

جلسات نظامی ،آموزشی و مذهبی دسته و واحد ،درون همین چادرها که اسامی شهدا نیز مزین شده بود با نظم و ترتیب خوبی برگزار می شد و بعد از برگزاری نماز جماعت که در حسینیه تیپ با شکوه هر چه تمام تر برگزار می شد شهردار چادر که روزانه بر عهده یکی از برادران بود به تدارکات گروهان مراجعه و غذای افراد را گرفته و به چادر می آورد. وظایف شهردار در واحد و دسته ها در جبهه درون چادرها عبارت بود از نظافت درون چادر و حاشیه آن،گرفتن غذا،تهیه چای،پهن کردن سفره و پذیرایی از برادران رزمنده و شستشوی ظروف غذا در پایان بود.

با حاضر شدن برادران پای سفره که اغلب با آوردن میهمانان چندی ،علی رغم کمی غذا نیز همراه بود شهردار غذا را درون بشقاب های گود با جنس روی ریخته و با توجه به کمی غذا بردران رزمنده دو نفره بر سر یک بشقاب غذا تناول می کردند. دعای سفره زمزه همیشگی برادران رزمنده در آغاز صرف غذا بود. تهیه غذا در دوران دفاع مقدس خود به دلیل کمبود و تحریم ها حدیث مفصلی دارد و نحوه آمار دادن تدارکاتی ها جهت تامین حداقل آن به ابزار شوخی و خنده برادران رزمنده مبدل شده بود بطوریکه می توان از دل خاطرات و شگردهای تدارکاتی ها ،کتاب ها و فیلم های متعددی تهیه کرد؛ برادران با تشخیص میزان گرسنگی شریک غذایی خویش لقمه ها را شمرده شمرده بر می داشتند و اکثر اوقات علی رغم گرسنگی خویش با علم به گرسنگی رفیق و شریک غذایی از سفره کنار می کشیدند .

با اتمام خوردن غذا و جمع آوری ظروف و سفره نوبت به صرف چای می رسید،لیوان آب و چای برادران رزمنده را لیوان های پلاستیکی قرمز رنگ دسته داری تشکیل می داد که بدلیل ریختن چای داغ و جنس لاستیکی آن بوی نامطبوعی داشت و در این  بین شیشه های خالی مربایی جهت میهمانان و افراد دعوت شده گذاشته می شد.

نیمه های شب و روشن شدن چراغ قوه های قلمی کوچک نشان از تحولی درون رزمندگان می داد؛ یعنی وقت نمازشب و راز نیاز که مقدمه ای برای خودسازی و آمادگی رزمندگان برای ضیافت بزرگ بود. به خاطر پنهان ماندن و جلوگیری از ریا تعداد اندکی از برادران درون چادر و آسایشگاه ها به نماز شب می ایستادند و آرام آرام برادران رزمنده در حالی که آورکت و چفیه ها را بر سر و روی کشیده بودند به سمت حسینیه تیپ و تپه عرفان و جای جای سایت خیبر سرازیر می شدند و در صورت ورود یک تازه وارد به محیط پادگان از جنب و جوش نیروها در این ساعات نیمه شب در تعجب می ماند و بسیاری از شهدای تیپ 15 امام حسن مجتبی ع جواز پرواز به ملکوت را از همین نجواهای شبانه دریافت کردند؛هنگام برگشتن از نماز جماعت صبح که همراه با قرائت دعای عهد و زیارت عاشورا بود، و به هنگام آماده شدن برای مراسم صبحگاه از چهره بسیاری می شد به شب زنده داری آن ها پی برد.

مراسم صبحگاه با نظم کامل اجرا می شد و پس از قرائت قرآن و خواندن احادیث ائمه (ع) و تذکرات مسئولین دو و نرمش صبحگاهی برای آمادگی هر چه تمام تر بدنی رزمندگان شروع می شد که همراه با شعارهای حماسی برخی برادران و جواب جمعی رزمندگان بود که شور و شوق عجیبی به این مراسم صبحگاهی بخشیده بود. مراسم صبحگاه و دو و ورزش، علی رغم فشار و سختی آن بر برادران رزمنده جزء شادترین و ماندگارترین لحظات رزمندگان در طول هشت سال دفاع مقدس بشمار می رود.

چادرهای قبل و بعد از عملیات تفاوت های بسیاری با هم داشتند ؛قبل از عملیات همه نیروها چالاک،خنده رو و بشاش جهت عملیات آماده می شدند و نمازهای با شکوه جماعت،سفره های پرجنب و جوش، جشن پتوهای منظم و نامنظم و در یک کلام شوخی و خنده و تحرک نیروها جزء خصایص بارز آن بود اما با اتمام عملیات و شهید،مفقود و مجروح شدن تعدادی از این رزمندگان ،محیط ساکت و دل گیرچادر به ماتم سرای رزمندگان حاضر تبدیل می شد چرا که آن ها از این قافله  باز مانده اند و باز باید در فراق یاران خویش ناله سرداده و صبر پیشه نمایند تا شاید با خودسازی بیشتر و رفع کاستی های معنوی جواز قبولی از درگاه باریتعالی را در عملیات و ماموریت های آتی دریافت کنند .

چادر دسته شهید یونس ستونه

دفاع مقدس به پایان خود رسید و چادرهای محل سکونت رزمندگان در دوران دفاع مقدس  در سایت خیبر و مناطق دیگر آکنده از خاطرات ماندگار رزمندگان می باشد که هیچگاه از ذهن و خاطر رزمندگان پاک شدنی نیست.اکنون ما مانده ایم با کوله باری از خاطرات از رفقای آسمانی ؛چه باید کرد؟ آیا دوستان و شهدا در این طریق دست ما را گرفته و یا......؟

از غربت آغاجاری تا قربت آبادان

در این روزهای سرد دلگیر، قلم یخ زده ام نای نوشتن ندارد. آنچه  روح سرکشم بیشتر می پسندد، نشتن در کنار شومینه ایست که حالا آتش گرفتن کنده های چوبی اش با گرگرفتن گازهای مشتعل شده، پیوند خورده تا دیروزمان بوی فراموشی بگیرد و امروزمان صرف غوطه ور شدن در بایگانی ذهن غبار گرفته شود.

آنچنان به روی تصاویر ثبت شده از روزهای آتش و خون تمرکز کرده ام که خیال سرکشم شعله های آتش شومینه را با پیوندی فرا زمانی به آتش مشتعل شده از انفجاری پی در پی موشک ها، توپها، خمپاره و....گره می زند.همان زمانی که "قاسم دارم"  دوست داشتنی را یافتم جوانی سبزه روی از دیار مردان پر مهر آبادان . هنگامی که بعد سکوتی طولانی لب به سخن گشود . بر من روشن شد که سالهاست می شناسمش آن هم یکی از آشناهای گم شده من بود که  یکی یکی آنها را می یافتم و دیگر اجازه دورشدنشان را نمی دادم . ولی در یک روز سرد زمستانی هنگامی که من در خوابی غفلت گونه بسر می بردم . با ترکشی گرم به سوی ابدیتی گم شده پرواز کرد و من سالهاست چشم انتظار اویم تا از درون سنگری که رفت دوباره باز آید و من را از غربت آغاجاری بسوی قربت آبادان ببرد.

طلایه داران تیپ 15 امام حسن ع

شهیدان مهدی مستوی و جنت شعار و برادر یوسف حمیدی فرمانده گردان های صف،بدر و رعد در عملیات والفجر مقدماتی

سفره خونین

پس از عملیات خیبر وماموریت تیپ برای پدافندی از مناطق متصرف شده در طی عملیات در جزایر مجنون فرماندهان تیپ 15 آبی- خاکی امام حسن مجتبی (ع) متشکل از فرماندهان تیپ ،گردان ،گروهانها جهت شناسایی منطقه هور و پاسگاههای مد نظر به منطقه عملیاتی خیبر رفتند .

شهید عبدالعلی بهروزی ر کنار تعدادی از یاران و همسنگران

پس از شناسایی و بازدید از جزیره شمالی و هور که 48 ساعت به طول کشید با دستور برادر عبدالعلی بهروزی جانشین  فرمانده تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی (ع) که با توجه به شهادت سردار بهروز غلامی در عملیات خیبر اکنون سرپرستی تیپ را به عهده داشت ، فرماندهان در هور غسل شهادت نموده که البته برخی از جمله برادر یوسف حمیدی از انجام آن خودداری نمودند و پس از آن همگی به قرارگاه تاکتیکی تیپ 15 آبی- خاکی امام حسن مجتبی (ع)  واقع در جزیره شمالی مجنون آمده و چون تعداد برادران حدود 30 نفر بود چادر فرماندهی گنجایش همه را نداشت لذا به دو گروه 15 نفره جهت صرف نهار تقسیم شده و دسته اول وارد چادر شده و نهار را صرف نمودند ؛ هنگامی که دسته دوم از فرماندهان تیپ 15 برای صرف نهار داخل چادر شدند هواپیماهای عراقی بمباران منطقه را شروع کردند که با اصابت راکت و بمب به چادر فرماندهی تعداد زیادی از برادران به شهادت رسیده و یا زخمی شدند  اکثر برادران که زخمی شده بودند حرفی نمی زدند و یا اصرار داشتند که دیگر برادران به عقب منتقل شوند چون فکر می کردند شهید می شوند و دیگران که امکان نجات بود به عقب منتقل شوند که البته این امر درجه ایثار و از خودگذشتگی برادران رزمنده را نشان می داد ؛ مجروحین توسط یک تویوتا لنکروز به اورژانس منتقل شده و از آن جا به شهرهای مختلف جهت مداوا اعزام شدند که برخی آز آن ها با توجه به شدت جراحات وارده چند روز بعد به شهادت رسیدند .از جمله برادران که در این بمباران هوایی به شهادت رسیدند می توان به برادران عبدالعلی بهروزی فرمانده  تیپ و عبدالخالق اولادی،مجید آبرومند،حمید شمایلی ،سعیدموسویون،خداداد اندامی و .... اشاره کرد.

چادر و سفره خونین فرماندهان تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع در جزایر مجنون

واحد تخريب تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع)

شعار روز بچه ها ي واحد تخريب " اولين اشتباه   . . . . . . . . آخرين اشتبا‌ه " بود . تخريب واحد حساس و وحشتناكي از لحاظ معیارهای مادی بود که فقط افراد برگزیده و خاص به این واحد می پیوستند. كار رزمندگان واحد تخریب کاشت میادین جلوی نیروهای خودی برای سد نمودن پیشروی دشمن و جمع‌آوري ميادين مين وموانع ايذائي دشمن است که به خاطر حساسيت كار هركسي حاضر به انجام وظيفه دراين واحد نبود.

تخریب تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در عملیات بدر

تخريب يعني مأنوس شدن با خود ، خدا وسرنيزه . تخريب‌چي يعني خط شكن بودن ، تخريب‌چي يعني پل شدن روي موانع وسيمهاي خاردار‌‌. تخريبچي يعني‌‌‌‌‌ خاموش كردن‌ مينهاي منوردر شب عمليات‌ باگرماي حدود 300 درجه سانتي گراد ؛ آ‌ن‌هم با شكم وسينه‌ يك مرد خداپرست ، تخريب يعني باز كردن روزنه اي درقلب سد‌ها‌ ودژهاي پولادين جهت عبور رزمندگان پياده . تخریب یعنی اولین نفرات در صف رزمندگان در شب عملیات برای بازکردن تخريبو شکستن خط مقدم نیروهای دشمن و آخرین نیروهای مستقر در خط برای گذاشتن موانع بر سر راه دشمن یاانفجار پل ها و دژها.تخریب يعني سپردن سر و دست و پا به معبود و در يك كلمه تخريب يعني سكوت در انفجار .

      بچه‌هاي پر تلاش اين واحد رزمندگان ، كم سن و سال ، نوجوان و يا حد‌اكثر جواني بودند كه دل هايي به وسعت عرش داشتند. رزمندگان واحد تخریب تیپ 15 امام حسن (ع ) که محل استقرار آن ها درآنسوی تپه عرفان و به دور از هیاهوی سایر واحدها و در جهت فرو رفتن در خود و خودسازی معنوی بود سبب شد تا نیروهای فوق العاده قوی و سرشار از ایمان را تربیت کرده که در راه رسیدن به هدف و انجام ماموریت های محوله تردیدی به خود راه نمی دادند و اسماعیل وار و عاشقانه به مسلخ عشق می رفتند.

    از جمله بچه‌هاي تخريب چي اين واحد مي‌توان ازعباس اسلام دوست. حجت اله اسلامي ‌، ‌آرش (حامد) آزما ، محمد ابو‌الفتحي‌، بهمن بيرانوند ، حميد تشيعي ، محمد علی ترابی گودرزی ، علیرضا پارسا ، علی محمد جمشیدی ، سيد مصطفي حسيني ، محمود رادمنش ، ابوالقاسم رضايي ، محسن دوست‌ محمدي ، محمود شيرزاد ، سيروس فتحي ، حشمت الله کردی ، محمد حسین کاوه پور ، محمدابراهيم گودرزي ، سيد منصور محمودی  ، محمد حسین معطری ، مهدي نظام‌الاسلامي، پرويز نصراللهي ،غفار مسعودي، اكبر فتح الهي، مهدي نظام اسلامي، محمدرضا بقايي،خسرو محمد رضایی،مهدی اسماعیل پور،حجت الله شریعتی ،مجیدشمشکی، محمدرضا فطرس، حبيب اله ديم،علی حسین پور،بهرام بيرانوند ، عباس بیاتی ، مجيد بياتاني ، حسين پارسا ،رضا ترکاشوند ،علی ترکاشوند مرتضي تركاشوند ، محمد دالوندي ، مصطفی ذباح ، عباس ستاری ، اصغرسعیدی ، محمد سعیدی ، قدرت سعيدي ، محمود سیف ، عباس عاشور پور ، مرتضی غفار زاده ، حجت کاوند ، حاج‌ رضا گودرزي ، محسن گودرزی ، مجيد گودرزي ، رضا گودرزی ، كوروش گودرزي ، محمد گودرزي ، حسین گودرزی ، حمید رضا گودرزی ،حميد نظام‌الاسلامي ، علی مراد نوری ، تيمور واخته (فائزي) عبدالله رنجبر و محسن صادقي از ازنا - علي كريمي - گوزل تهران- شهيد علي رضا جندقي- ديلماني- حميد آهنگري (بهشهر) - امير رفيعي (اهواز) - موسي خاني - شهيد عليرضا اقدمي (مرند)- عليرضا صدرالديني- شهيد محسن دوست محمدي (بروجرد)- شهيد رمضاني (بوشهر)- عباس كلنگدار ماهشهرو عبداله هراتی نام برد که برخی از آنان به پیمانی که با خدای خویش بسته بودند وفا کرده و شهادت رسیده و برخی نیز با صبر و بردباری و پاسداشت یاد آنان در انتظار تحقق وعده الهی در زمینه اعطای پاداش الهی و شفاعت دوستانشان هستند.

 

امام حسنی ها 9

استاد حبیب حاجی نژاد

برادران مروج،شفائیان،استاد حبیب و شهید عین الله مکاری مقدم

وی یکی از باسابقه ترین نیروهای رزمنده بسیجی تا قبول قطعنامه و حتی پس از آن که دل کشیدن از فضای جبهه و جنگ برایش بسیار سخت بود و به سختی می توانست آن جا را ترک نماید. استاد حبیب که در بین رزمندگان به صفا و صمیمیت معروف است مسئولیت تیم راه آهن بهبهان را از زمان پیش از انقلاب به عهده داشته و در روند زمان از هر گونه کمک برای پیشرفت آن دست برنداشته است . در قبل از انقلاب به همراه تعدادی از انقلابیون با سابقه در شعار نویسی و ساخت سه راهی های انفجاری همکاری داشته و با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و شروع توطئه های شرق و غرب که اوج آن در تحمیل جنگ ناجوانمردانه به میهن اسلامیمان بود حضوری فعال داشت. برادرش علی که سرباز نیروی هوایی ارتش بود داوطلبانه به همراه نیروهای اعزامی به جبهه اعزام شد و به همراه نیروهای نامنظم شهید چمران و تیپ عاشورا به نبرد با دشمنان پرداخت که در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار به شهادت رسید. استاد حبیب در ادامه راه برادر در عملیات والفجر مقدماتی در جبهه ها حاضر شد که این حضور تا بعد از قبول قطعنامه ادامه یافت. با توجه به حرفه تخصصی وی در کفاشی با اصرار فرماندهان منطقه در یک چادر به تعمیر بند حمایل،کوله پشتی و پوتین های رزمندگان پرداخت که این اعزام و حضور 45 روزه وی غیر رسمی بود و پس از آن از طریق بسیج به جبهه اعزام و در عملیات های خیبر ، بدر، والفجر8 و ...  و پدافندی های آن حضوری موثر داشت که در این مدت علاوه بر رفع مشکلات رزمندگان در زمینه تعمیر البسه و تجهیزات به امر کمک در تدارکات آن ها پرداخت که همراهی با برادرانی نظیر استاد غلام مروج ،رضا تمامی و ... شور آن را دوچندان کرده بود و این خدمات رسانی به همراه روحیه شاد و همراه با لبخند به رزمندگان همراه بود.

 

 وی در عملیات والفجر 8 در گردان عاشورا به فرماندهی حاج محمود محمد پور با اصابت ترکش به سر به مقام والای جانبازی نائل شد که پس از گذراندن دوران نقاهت بلافاصله به جبهه اعزام شد. حساسیت زیاد وی به مقوله اسراف و تبذیر و نگهداری از اقلام تدارکاتی وی را در میان رزمندگان خصوصاً تازه واردها نشان کرده بود؛ موارد متعددی از سوی وی رخ داده بود که سبب انبساط خاطر و تجدید روحیه رزمندگان حتی تا کنون که سال های زیادی از آن دوران می گذرد شده است. وی در دوران حضور در دفاع مقدس خیلی کم از مرخصی استفاده نمود بطوریکه در یکی از ماموریت های اعزامی به مدت یازده ماه در جبهه ماند .

از همراهی با برادران امیدیه و آغاجاری به نیکی یاد می کند که در ذهن وی نقش ماندگاری را حک کرده اند ذکر خاطرات وی از دوران دفاع مقدس با برادران رزمنده ،جمع های صمیمانه و پیروزهای رزمندگان را بهترین لحظات و قبول قطعنامه و دل کندن از صحنه جنگ را بدترین لحظات در زمان جنگ می داند.

هم اکنون استادحبیب با ادامه کار قبلی خویش در کفاشی که مجاور راسته بازار قدیمی در خیابان عدالت روزانه محل جمع شدن تعداد زیادی از رزمندگان و سایر اقشار می باشد که با دلسوزی و روحیه باز تلاش زیادی  جهت زنده نگهداشتن این خاطرات و ارائه به نسل جدید از طریق الگوی عملی رفتار با ارباب رجوع دارد.

محرم در تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

مراسم عزاداری سالار شهیدان حسین بن علی (ع)و یاران باوفایش در حسینیه پادگان شهید بهروز غلامی (سایت خیبر)

تاسوعا و عاشورای حسینی در تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

عزاداری سالار شهیدان در حسینیه سایت خیبر