سید جلال 17 ساله
شهيد سيد جلال سعادت در سال 24/6/1348 در شهرستان بهبهان ديده به جهان گشود. شهيد کوچکترين فرزند خانواده بود، اما از همان دوران کودکي، خانواده به دليل رفتار و اخلاق خوب ايشان که بزرگتر از سن ايشان مي نمود به ديده تحسين و اتکاء خواهران و برادران نگاه مي کردند. ايشان دوران تحصيل خود را در بهبهان گذراند و در آغاز جنگ تحميلي بسيار تلاش کرد تا به جبهه برود، اما به دليل مخالفت پدر که او را حامي خانواده مي دانست و اينکه مربي ايشان اجازه اعزام به وي را نمي داد تلاشش براي رفتن به جبهه بي نتيجه ماند، تا اينکه در سال 1364 موفق شدند در عمليات والفجر 8 به جبهه اعزام شوند، حتي عيد سال 65 نيز در جبهه ماندند.
سرانجام در مورخه 20/10/1365 در عمليات کربلاي 5 جانباز شيميايي شدند. خردل، ريه را سرطاني كرده بود در نتيجه "ناي" از داخل گوشت اضافه ميآورد و به مرور بسته ميشد. سه ماه يكبار بايد به آلمان می رفت تا اين اضافات را بتراشند. بينايياش هم روز به روز كمتر ميشد، استخوانها در حال پوك شدن بود. قلب هم "تپش" داشت و معده، خونريزي. كورتون و قطره چشمي و داروي خلط سينه و داروي ريه و آرامبخشهاي جورواجور را هر روز بايد ميخورد ـ غير از آنهايي كه مقطعي بودند ـ همه را كه ميخورد، معده، خونريزي ميكرد و در نتيجه داروي معده هم به "هميشگيها" علاوه ميشد. شهيد بعد از اينکه به تهران منتقل شد در يک گروه 40 نفره که ايشان کم سن ترين رزمنده آن جمع بودند براي نشان دادن فاجعه جنگ افروزي عراق عازم آلمان شدند. ايشان در يک دوره درماني طولاني مدت و به دليل اينکه ايشان در سن رشد بودند بهبودي نسبي پيدا کردند. در طول 17 سال دوران جانبازي 19 بار جهت معالجه به آلمان اعزام شد و بيش از 100 بار مورد عمل جراحي قرار گرفت شهيد در رشته در مديريت دولتي وارد دانشگاه شدند و در سال 75 فارغ التحصيل و در سازمان صداوسيما مشغول کار شدند. شهيد در سال 79 ازدواج کردند و از سال 80 بيماري ايشان شديدتر شد. 17 سال مداوم مصرف داروهاي مختلف و بيش از صدمرتبه عمل جراحي همراه با بيهوشي آرامش را از ايشان گرفت و بيماريهاي مختلف جانبي نظير خونريزي معده، ناراحتي قلبي و عصبي و دردهاي مداوم را براي ايشان به همراه آورده بود اما آن چيزي که او را زنده و فعال نگه داشته بود، اعتقاد قوي او به رحمت خداوند و عشق به سيد خود آقا امام حسين بود. در نهايت در شب سوم محرم سال 1425 هجري قمري ساعت 21 (5/12/82) جرعه نوش باده شهادت گردیده و به سوي معبود خود شتافتند تا از نزديک به آقاي خود سيدالشهداء عرض ارادت کنند و خسته از 17 سال درد و دلشکستگي به آرامش برسند.
فرازهايي از وصيت نامه شهيد حاج سيد جلال سعادت اينجانب سيد جلال سعادت فرزند سيد عبدالهادي ( حاج سيد حبيب ) سعادت متولد 1348 شغل كارمند و ملقب به سيد و جانباز چند جمله اي را بر اين صفحه پاك مكتوب مي نمايم . ... حمد و سپاس خداوندي را كه لطف و فضلش را به بنده ارزاني كرد و توفيق مسلماني و علاقه و شناخت پيروي و عشق شيعه حضرت علي (ع) را عطا فرمود و مرا در زمره و اعداد خاندان پيامبر اسلام (ص) و از خانواده سادات قرار داد . افتخار حب به پيامبر ( محمد ص ) و اهل بيتش و همچنين ارادت و اطاعت از حضرت امام خميني (ره) بعنوان ولي فقيه مسلمين و بعد از او حضرت آيت اله خامنه اي كه امتداد بهش راه انبياء و اولياء الهي خواهند بود را نصيب شدم كه درك و حب ولايت فقيه از بالاترين توفيقات الهي است كه يك مسلمان در دروه عمرش اگر بتواند حتي به ظاهر - امام زمانش را بشناسد و او را چون ولي حقيقي خود قرار دهد و بعنوان نوري و راهي در مسير دنيا و آخرت از او بهره ببرد - نيك مورد عنايت خاص خداوند قرار گرفته است كه چنين انسانهايي رستگاريشان با فضل خداوند و حمايت معصومين حتمي خواهد بود . ... در دوران زندگي و خصوصاً بيماري مشكلات و سختيهاي اين راه كه بيشتر مي شد هميشه و همه جا با توكل به او ، كمك و فضلش را خوب درك و احساس مي كردم - و آرامش دروني و قلبي را كه به اين خاطر ايجاد مي گرديد بر خود مي باليدم و مي نازيدم كه مسلمان و مومن به دين هستم و خدا به بنده اش لطف داشته است . تنها از او كمك مي خواستم و به او پناه مي بردم كه مراقبم باشد تا از راهش كمتر منحرف شوم و در راه او قرار گيرم و آنگاه كه اين خواست و دعا اجابت مي شد ، آرامش درون و خاطري را كه ناشي از نظر و رضايتش بطور نسبي بود احساس مي كردم كه او به همه وجودم توجه خاص دارد . دردها و غم هاي جسمي و روحي ام را لذت بخش ترين حالات قرار ميداد و آنگاه طعم و مزه درد و غم و غربت و تنهايي را به وجودم مي داد بعد از آن هميشه در حسرت فراق آن لحظات از خدا مي خواستم كه مرا در آن حال كه حال خودش بود قرار دهد كه برايم دوري از آن حالات و روحيات سخت ترين درد و شكنجه بود كه البته خداوند به آرامش و حال بنده اش توجه داشت . و اميد دارم كه در لحظه مرگ و لحظات سخت او مرا كمك كند و نجاتم دهد كه او خود ميداند به غير از او كسي ندارم .