تیپ 15 امام حسن ع و آموزش





جبهه مهران تابستان۶۵-شهید کردزنکنه
در پادگان شهید بهروز غلامی معروف به سایت خیبر که محل استقرار و سازماندهی نیروهای تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی (ع)بود، در کنار حسینیه تیپ و مجاور آسایشگاه های رزمندگان گردان های پنج گانه سیدالشهدا(ع)، ابوالفضل(ع)، کربلا، محرم و امام حسین(ع) و سایر واحدهای رزمی و ستادی که در فاصله های دور در اطراف آن، تپه ای بزرگ متشکل از صخره های ریز و درشت و همچنین سطحی پوشیده از رمل های ماسه ای قرار داشت که به تپه عرفان معروف شده بود.
نمایی از تپه عرفان و حسینیه تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

علت نامیده شدن این تپه به تپه عرفان این بود که عصرها هنگام غروب آفتاب که برادران از کارهای روزانه که معمولاً آموزشهای مختلف و آمادگی رزم و سازماندهی برای انجام ماموریت های محوله بود برخی از آنها وضو گرفته ودر دامنه و بالای تپه و در میان صخره های متعدد آن به تفکر و تامل در خلقت و آیات و نشانه های الهی می پرداختند و برخی نیز به قرائت قرآن و سایر کارهایی که در جهت خوسازی معنوی از سوی بزرگان و عالمان اخلاق توصیه شده بود مشغول می شدند؛بطوریکه بسیاری از خاطرات،دل نوشته ها و وصیت نامه های رزمندگان و شهدا در دل همین تپه نوشته شد .
رزمندگان تیپ 15 امام حسن (ع) هر یک به نوعی خاطرات و لحظات خوبی از تپه عرفان به یادگار دارند چرا که خود را مقید به شرکت در تمامی نمازهای جماعت در حسینیه تیپ می دیدند و روبرو شدن با تپه فوق در مجاورت حسینیه و حواشی و صحنه های بی بدیل آن نقش ماندگاری در ذهن آنان بجا گذاشته است و گذشت زمان بعد از حدود سه دهه نیز نتوانسته آن را از خاطر آنان محو نماید؛نماز جماعت های برگزار شده در حسینیه تیپ چنان باشکوه و شلوغ بود که بسیاری از برادران اگر ساعتی قبل از اذان در آنجا حاضر نمی شدند نمی توانستند برای خود جایی برای نشستن دست و پا کنند و بازار پارتی بازی برای جا گرفتن برای دوستان بخاطر بعد مسافت و دوری راه تا زمان حضور آنان در نماز جماعت داغ بود و با اتصال افراد به جماعت در بیرون از ساختمان حسینیه، دامنه صفوف نمازگزاران به تپه عرفان می رسید.
نیمه های شب نیز این تپه حال و هوای خاص خود را داشت چرا که حسینیه تیپ بواسطه کثرت رزمندگان نماز شب خوان حالت جماعت را به خود گرفته بود و افرادی که تمایل به خلوت بیشتر جهت راز و نیاز داشتند به سمت تپه عرفان راه می افتادند و در سرمای سرد و خشک زمستان و یا در گرما و شرجی سخت تابستان در پناه صخره های تپه به راز و نیاز و نماز می ایستادند و برخی دیگر با کنار زدن ماسه های تپه که ناشی از حرکت ماسه ها هماراه با باد و طوفان بود قبرهای انفرادی حفر و با جای گرفتن در آنها و راز و نیازهای جانسوز اوج بندگی و اخلاص خویش را به نمایش می گذاشتند.
پادگان شهید بهروز غلامی از فراز تپه عرفان

حسینیه تیپ 15 و تپه عرفان طی دفاع مقدس مامن و محل ساکتی جهت سبک شدن و آسمانی شدن بود برای رزمندگانی که از قافله شهدا عقب افتاده و یا این که ضمن گریه و زاری برای آمرزش خطاها،خاظعانه از درگاه خداوند طلب آمرزش وبخشش می کردند و این لحظات نورانی مجوز و سکوی پرواز و اوج کمال بسیاری از رزمندگان تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) در دفاع مقدس گشت ؛ فضایی که گویی از زمین خاکی کنده شده و در آسمان ها سیر و سفر می کردند. هنوز هم یاد این لحظات عقب ماندگان از وادی عشق و قافله شهدا را را به لطف و کرم الهی و شفاعت دوستان شهیدشان امید وار می سازد.(زراعت پیشه،نجف،1390،اولین تیپ:نگاهی به عملکرد رزمندگان تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی در هشت سال دفاع مقدس)
پل واقع بر روی نهر جاسم در آخرین حد پیشروی رزمندگان اسلام در عملیات کربلای۵ که پس از هشت شبانه روز نبرد در منطقه شرق نـهـر جـاسم ،به تصرف رزمندگان اسلام درآمد و دشمن به لحاظ ناتوانى از مقابله با تهاجمات نيروهاى اسلام و تلفات وارده ، به خاطر حفظ نيروهايش از منطقه شرق نهر جاسم عقب نشينى كرد.
![]()
سید سعید قاسمی متولد ۱۳۴۵با مدرک لیسانس اهل شهرستان کوهدشت از جانبازان سرافراز دوران دفاع مقدس در توضیح روی آوردن به حرفه فیلم سازی می گوید: علاقه من به این حرفه و تلویزیون ریشه در دوران کودکی دارد، آن زمان با وجود اینکه برنامههای سیما از ساعت ۱۷ شروع میشد، من از ساعت ۱۵ پای تلویزیون مینشستم.
قاسمی گفت: سال ۶۱ در جبهه در قرارگاه کربلا مستقر بودیم که روزی گروهی آمدند به مقر و گفتند برای گروه تصویربرداری ۴۰ شاهد، نیرو میخواهند؛ من هم با شنیدن نام دوربین و تصویربرداری ناخودآگاه اعلام آمادگی کردم و به عضویت این گروه درآمدم. تصویربرداری در آن شرایط آن هم در جبهه سختیها و شیرینیهای خاص خودش را داشت؛ یکی از مشکلات این بود که چون ما از دوربینهای سوپر ۸ استفاده میکردیم، نمیتوانستیم صحنههایی را که شکار کرده بودیم، ببینیم؛ بعضی از صحنهها را بعد از سالها دیدم، آن هم از طریق برنامه سینما ۸ که از شبکه ۵ پخش میشد. نکته جالب این بود که پس از این همه سال هنوز تصویر خود را میشناختم.

وی تصریح کرد: سال ۶۱ در جریان عملیات رمضان از ناحیه پا مجروح شدم و مرا به بیمارستان رازی اهواز منتقل کردند، آنجا پدرم و مادرم به عیادتم آمدند. پس از ترخیص از بیمارستان مدت ۶ ماه درگیر مداوا و درمان بودم. پس از درمان بهعنوان بسیجی ویژه در سپاه کوهدشت به مدت ۵ ماه مشغول فعالیت بودم که سال ۶۳ گروهی از طرف سپاه آمدند و گفتند این فرمها را پر کنید.با پرکردن این فرمها به عضویت سپاه پاسداران درمیآمدم و پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان غیور اصلی اهواز که ۳ ماه و ۱۰ روز طول کشید، در تاریخ ۲۷ خرداد ۶۳ به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم.بعد از طی دوره آموزش، بلافاصله ما را تقسیم کردند و من ۲ ماه عجیب را در تیپ ۲۵۵ امام صادق (ع) گذراندم؛ مشکل اصلی من در این تیپ این بود که چون نیروهای تیپ را معاودان عراقی تشکیل میداد، نمیتوانستم با آنها ارتباط برقرار کن، نه آنها فارسی بلد بودند و نه من عربی بلد بودم.
بعد از آن تقاضای انتقالی کردم و مرا به تیپ ۱۵آبی-خاکی امام حسن (ع) منتقل کردند. آنجا برخلاف میل باطنیام، مسئول اورژانس محور در واحد بهداری تیپ شدم، اما هر وقت که یک گروه فیلمسازی به منطقه میآمدند، بهداری را رها میکردم و همراه آنان مشغول تصویربرداری میشدم.پس از مدتی به گردان امام حسین ع که غالبا ًنیروهای اعزامی از بهبهان بودند رفته و عملیات بدر و پدافندی را با آنها بودم.
سید سعید که از حضورش در دوران دفاع مقدس بخوبی یاد می کند و آن روزها و حضور در جبهه را افتخار بزرگ زندگیش می داند پس از پذیرش قطعنامه 598 به کارهای فرهنگی روی آورده و به علاقه اولی اش مبنی یعنی حرفه فیلمبرداری برگشت .در سال ۶۷ اولین فیلم خودم را با نام ((مظلوم شهر، شهید جبهه)) ساخت. داستان این فیلم روایت حال جانبازی بود که برای درمان باید به خارج از کشور اعزام میشد و نیاز به ارز مسافرتی داشت که هنگام ورود به بانک با بیمهری متصدی بانک روبهرو میشود.
نمایش ((بگو کجاست؟)) از دیگر برنامههای هنری سیدسعید در بوکان بود که توسط بازیگران لرستانی روی صحنه رفت. این نمایش با حمایت قاطع فرماندار آنوقت بوکان به اجرا درآمد و حدود ۲۳ روز روی صحنه بود و این درحالی بود که نمایشها بیش از ۳ روز دوام نمیآورد.
بعد از تسویه با سپاه بوکان به کرمانشاه آمد و در واحد تبلیغات و انتشارات قرارگاه نجف اشرف مشغول کار شد. در این زمان نخستین نمایش خود را در کرمانشاه با عنوان ((چکه صدای دریا))، نوشته محمد مهدی رسولی را در سالن شهرداری کرمانشاه روی صحنه برد.طی سالهای ۷۴ تا ۷۶ یاد کربلاییان-گلهای عاشورایی، وضعیت قرمز و مستند روایت مرصاد را ساخت. به عقیده وی مجموعه ۱۹ قسمتی وضعیت قرمز یکی از ماندگارترین آثار در زمینه دفاع مقدس است.
سید سعید می گویدهم اکنون مجموعه ۳۰ قسمتی ترافیک را در حال تولید دارم. این مجموعه ساختار صنعتی استان کرمانشاه را معرفی میکند و بهواسطه این کار وضعیت پیشرفتهای بخش صنایع و معادن استان کرمانشاه به مخاطب نمایش داده میشود و فیلم سینمایی عبور از آتش هم در مرحله پیش تولید قرار دارد که موضوع آن به مسائل انرژی هستهای و نیز عملیات مرصاد مربوط میشود.
این رزمنده دوران دفاع مقدس گفت: باید به جایی برسیم که شعارهای حمایتی مسئولان به شعور تبدیل شود و در عمل حمایت از کارگردانان ژانر دفاع مقدس احساس شود و کارگردانان هم باید تولیداتشان را موشکافانهتر انجام دهند و به مخاطب اطلاعات القا کنند و امیدوارم مسئولان با حمایت بیشتر از هنرمندان جانباز، راه را برای به ثمر رسیدن تفکرات ارزشی آنها هموارتر کنند.
سید سعید قاسمی همچنین مدیر مسئول سایت تحلیلی خبری فرنیوز http://www.farnews.irمی باشد. فر نیوز ، سایتی خبری تحلیلی با گستره پوشش خبر های غرب کشور با محوریت کرمانشاه است که نیم نگاهی هم به خبر های کشوری دارد ، ایجاد آرامش ، عدم انتشار خبرهای متشنج کننده ، ایجاد همدلی ، وفاق اسلامی و ملی در دستور کار مدیران فر نیوز است ، از آنجائیکه اعتقاد داریم رسانه می تواند به ایجاد انگیزه برای کار حرفه ای بسیار موثر باشد بنا بر همین ایده کمک به مسئولین را با دو سیاست انتقاد سازنده و راه گشاه و همچنین تشویق مناسب را از سیاست های اصلی خود می دانیم؛همچنین مجموعه عکس های حرفه ای با آموزش های ویژه را می توان در سایت http://saeid88.propicnet.com/ مشاهده نمود.
خصوصیت و ویژه گی منحصر به فردی که تیپ 15 آبی- خاکی امام حسن مجتبی (ع) را در بین یگانهای سپاه پاسداران منحصر به فرد ساخته بود قرار گرفتن نیروهایی از سایر استانهای کشور بود که خود آن استانها تیپ و یا لشکر مخصوص به خود داشتند که از جمله استانها و شهرستانهای پشتیبانی کننده تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع)می توان به تهران،اصفهان،قم،خرم آباد،نهاوند،ملایر،بروجرد،درود الشتر، الیگودرز ، پلدختر ،ازنا ،کوهدشت، اهواز ،بهبهان، رامهرمز، هفتگل، آغاجاری، امیدیه ، ماهشهر ،ایذه ، باغملک، دزفول، شوشتر ، آبادان ، شادگان ، خرمشهر ، شوش ، اندیمشک ، دشت آزادگان ، مسجد سلیمان، دهدشت، بهمئی ،گچساران ،استانهای فارس،مازندران،آذربایجان،و گیلان اشاره کرد که از اولین روزهای تشکیل تیپ تا زمان انحلال در تیپ 15 امام حسن (ع) حضور داشتند و تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک نمودن این تیپ نشدند و بر همین اساس و به شوخی به تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) تیپ 72 ملت گفته می شد

.در این بین میتوان به برادران اعزامی از لرستان اشاره کرد که در واحدهای اطلاعات و عملیات ،طرح و عملیات ، تخریب و آموزش نظامی تا آخر روزهای جنگ باقی ماندندو حتی بسیاری از این نیروها بدلیل تشکیل تیپ 57 حضرت ابوالفضل از طرف مسئولین استان لرستان جهت جدایی از تیپ 15 و پیوستن به یگان اختصاصی خویش تحت فشار قرار گرفته و تا مرحله قطع حقوق نیز پیش رفتند اما نیروهای فوق با دلبستگی زایدالوصفی در تیپ 15 ماندندو در طی سالهای حماسه و خون این رزمندگان که بصورت موزاییکی از اقوام و لهجه های مختلف شاکله تیپ را تشکیل می دادند با صدق و صفا و صمیمیت و جوی آکنده از عطوفت و مهربانی در تیپ 15 دور هم جمع شده و جلوه های ایثار و از خود گذشتگی را از خود به نمایش گذاشتند و بسیاری از برادران تا زمان دسترسی به اطلاعات پرسنلی یا شهادت دوستانشان از قومیت و شهر محل سکونت همرزمانشان اطلاع پیدا نمی کردند.
معنویت و مسائل فرهنگی از بعد بالایی در بین رزمندگان برخوردار بود و حضور مداحان مطرح در کشور از جمله حاج صادق اهنگران ،غلامرضا کویتی پور،رضا نبوی و .... به این ویژگی و ارزش می افزود چنانجه در حسینیه سایت خیبر در صورت اندکی تاخیر جا برای نماز جماعت پیدا نمی شد و رزمندگان مجبور بودند با توجه به شرایط جوی سخت در منطقه در بیرون حسینیه بر روی زمین برهنه نماز را اقتدا نمایند و یکی از مکانهایی که نیاز به پارتی همرزمان داشت موقع نماز جماعت در حسینیه پادگان شهید غلامی بود. اوج این معنویت را می بایست در نیمه های شب و خصوصاً فصل زمستان در این منطقه بیابانی جستجو کرد که آوای مناجات و نماز شب رزمندگان را در حسینیه سایت و تپه عرفان که در مجاورت آن قرار داشت همچون وزوز زنبورها در کندوهای عسل یادآور زمزمه و عبادت یاران اباعبدالله الحسین ع در شب عاشورا را تداعی می کرد و در صورت حضور افراد غیر عضو تیپ در آن لحظات روحانی گمان می کرد که نماز جماعت در آن مکان در حال اقامه است.

در تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) تشخیص فرمانده ،سپاهی و بسیجی از هم کار بسیار مشکلی بود و نیروهای رسمی و کادر سپاه را در شب عملیات می شد با پوشیدن لباس فرم سپاه تشخیص داد که نگاه آنان به این امر از احترام و تقدس نسبت به این لباس سبز سپاه بود که بسیاری از آنان با همین لباس به لقاء معبود خویش رسیدند. فرماندهان تیپ نیز با حضور خویش در بین رزمندگان در همه صحنه ها جلودار بودند و هدایت عملیاتها را بر عهده داشتند و به همین خاطر اغلب آنها در طی عملیاتها به شهادت رسیده و یا زخمی شدند؛ مجموعه چنین خصوصیاتی باعث شد تا نیروهای رزمنده زبده که بدنبال یگانهای عملیاتی بودند تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) را انتخاب می کردند.(زراعت پیشه،نجف،1390،اولین تیپ:نگاهی به عملکرد تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع در دفاع مقدس)
دکتر سید پیروز هویدا مرعشی
پشت چهره متواضع و معترضش حکایت های زیادی بود،الان ۱۱سالی میشه که از بریتانیا و شهر شفیلد برگشته،از خاطرات تحصیلش در شفیلد بریتانیا میگوید که ۸سال در سرزمینی بودیم با۸۰خانواده ایرانی و دیدارهای ماهانه ای که مارا متوجه اصالتمان می کرد،این روزها سرش خیلی شلوغ است اما بازهم دوران گذشته را فراموش نکرده،در مسجدسلیمان شهری که بریتانیا خوب میشناسدش بدنیا آمد اما چیز زیادی از آن بخاطر نمی آورد چون بزرگ شده آبادان و پالایشگاه سرنوشت ساز آن بوده،بچه درسخوانی بوده که با آغاز جنگ به تهران میاید و بعد از چندسال در تهران بودن سال۶۲ جز اولین دانشجویانی میشود که بعد از انقلاب فرهنگی به دانشگاه رفت و در متالوژی علم و صنعت مشغول تحصیل شد،هرچند که جنگ تحصیلات ۴ساله او را به پنج سال و نیم کشاند و چند باری هم در حین دانشگاه به جبهه سری می زد هم اکنون هم مشغول تدریس در دانشگاه امیر کبیر میباشد.
سال۶۴اولین اعزامش به جبهه با وساطت یکی از دوستانش به گردان ادوات تیپ ۱۵امام حسن مجتبی(ع)صورت گرفت و آن روزها را از دلچسب ترین و زیباترین روزهای زندگی اش می داند، سال۶۵ بود یعنی زمانی که پیر سفرکرده جبهه خواستار اعزام گسترده شده بود به سوی جبهه ها،روزهای سختی بود و حتی خمپاره های جنگ دوم جهانی هم به ایران نمی دادند،باید کسانی میامدند و آستین هایشان را بالا می زدند و کاری می کردند.چون شاخه تحصیلی اش ریخته گری بود مشغول فعالیت برای تولید خمپاره در یکی از کارخانه های مهمات سازی شد و میگوید روزهایی شد که حتی شب و روزش را هم متوجه نمی شد و تنها زمان غیرکاری اش شده بود زمان نماز خواندن و استراحت کردن.سال۶۷ هم از راه رسید بازهم هوای جبهه در سرش نسیمی به راه انداخت و این بار هم مدتی را بعنوان دیده بان به لشگر عاشورا اعزام شد.بهمن سال۶۷ بود که درسش تمام شد و دیگر جنگ هم تمام شده بود.
سال۶۹بود که کنکور خارج از کشورش را داد و سال۷۲ همراه همسرش به بریتانیا سفر کرد.8سالی درجزیره همیشه بارانی در دانشگاه شفیلد درس خواند و بعد از آزمون دکترایش به سرزمین مادری برگشت.هرچند روزگار جنگ را دارد ورق می زند اما هنوز هم که هنوزه برایش جنگ و شب های سنگرهایی که خودش ساخت دلنشین است و دلنشین تر از آن برایش امام(ره)بوده و است،میگوید:مهم ترین چیزی که در امام (ره)دیدم این بود که به چیزی اعتقاد داشته و پای اعتقادش هم ماند.

از راست: داریوش صارمی،پیروز مرعشی،کیهان کرمانی

عکس:سال۶۲پادگان شهید غلامی،مقر گردان ادوات
سال ۱۳۶۲ بود ۱۶سال سن داشتم ، شور جوانی و سودای دفاع از وطن من را به پشت خاکریزهای جبهه هدایت کرد . چند ماهی بود که در میان بیایانهای جنوب از این سنگر به آن سنگر درآمد و شد بودم . موهایم بلند شده بود . به دو. دلیل ، یک اینکه اصلاً موی بلند را می پسندیدم و دوم اینکه در آن چند ماه فرصت رفتن به مرخصی و مرتب کردن و یا کوتاه کردن مو را نداشتم . با اجبار فرمانده که مادرم به طریقی باآن ارتباط برقرار کرده بود و از دل تنگی هایش سخن ها گفته بود . به مرخصی رفتم .از اتوبوس پیاده شدم برای رفتن به منزل می بایست مسیری را از میان شلوغ ترین خیابان شهرمان طی میکردم . از دور گروهی را مشاهده کردم که به میان جمعیت هحوم میبردنند و جوان های آراسته را به باد کتک می گرفتن. به من رسیدند . به خود آمدم دیدم موهای بلندم که حالا به روی شانه هایم ریخته بود در دستان مرد خشن و عصبی بود که با انواع توهین ها کشان کشان به سویی میبرد . تا آمدم ثابت کنم کی هستم از کجا آمده ام ، کتک را خورده بودم . آزرده و دل شکسته بسوی خانه راه افتادم ، حالا بعد از گذشت ۲۹سال از آن روزها ، زخم ترکشهای اصابت شده بر بدنم و همچنین نیش عقرب های که گاه به گاه در سنگر نمور نوازشم میدانند خوب شده ولی هنوز زخمهای آن رفتار ...... در اعماق وجودم خودنمایی می کند .
داریوش صارمی