عروجی دیگر

مادر سردار شهیدحسن درویش حاجیه  خانم سکینه جوهری در سن 88 سالگی در شوش به دیار باقی شتافت و در جوار فرزند شهیدش  در گلزار شهدای شوش قطعه  خانواده شهدا آرام گرفته و به خاک سپرده شد.

 این مادر صبور فرزند خود سردار شهید حسن درویش را در سال1363 و در عملیات بدر تقدیم انقلاب و نظام کرد.مراسم تشییع این مادر با حضور شماری از مسئولان استانی و محلی،خانواده‌های معظم شهدا ، رزمندگان دوران دفاع مقدس و مردم برگزار شد.

سردار حسن درویش متولد سال 1341 در شهرستان شوش دانیال(ع) و در دوران دفاع مقدس مسئولیت هایی همچون فرماندهی تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) ، جـانشین فـرماندهی محور عملیاتی شوش و فرماندهی تیپ 17 علی ابن ابی طالب (ع) را بر عهده داشت .

شهیدان حسن درویش و حبیب الله شمایلی

سردارسرلشکرشهیدحسن درویشی در اوایل جنگ مسوولیت جبهه شوش را بر عهده داشت که چند روز پس از عملیات فتح المبین بنا به دستور فرمانده وقت کل سپاه مامور تشکیل و فرماندهی تیپ 17 قم به ایشان واگذار گردید که ظرف مدت 20 روز آن را تشکیل داد و یکی از بهترین یگان های عمل کننده در عملیات رمضان بود.

ماموریت تشکیل تیپ 15 امام حسن (ع) نیز از دیگر مسئولیت های این سردار رشید جبهه های نبرد بودکه با تلاش شبانه روزی تشکیل و سازماندهی شد و به نام تیپ مستقل 15 تکاور دریایی (تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع) و نقش مهمی در عملیات های بزرگ  خیبر و بدر در هورالهویزه ،شرق رودخانه دجله و کنار اتوبان العماره - بصره و خطوط پدافندی داشت.

وی مدتی بعد به لبنان اعزام گشت که بعد از بازگشت در لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) مشغول به خدمت شد و در ادامه به تیپ امام حسن (ع) بازگشت و در عملیات بدر بصورت گمنام و بدون مسئولیت شرکت و در سخت ترین نقطه عملیات برای نابودی کمین های دشمن از ناحیه سر مورد اصابت تیر خصم قرار گرفت و جاودانه شد

گمنامان زمین و پرآوازه های آسمانی

حسن درویش علی رغم مسئولیت های متعددی که در یگان های عملیاتی بر عهده داشت و با ابتکارات و شجاعت مثال زدنی خویش توانسته بود اعتماد فرماندهی کل سپاه را جاب کند بطوریکه پس از کارکرد یگان عملیاتی تحت فرمان وی یعنی تیپ 17 علی بن ابیطالب ع در عملیات رمضان مسئولیت تشکیل تیپ 15 امام حسن مجتبی به وی سپرده شد که با سازماندهی وی به لشکر 15 امام حسن مجتبی ع تبدیل شد اما هیچگاه خانواده و افراد عادی متوجه مسئولیت های وی تا زمان شهادت نشدند.

شهادت مجید بقایی و حسن باقری

بهمن ماه 1361 ساعت 2 بعد از ظهر زنگ خانه به صدا در مي آيد. پدر كه نزديكترين نفر به درب است، آن را باز مي كند. خودرويي و دو نفر كه متواضعانه سلام مي كنند، كادر چشم هايش را پر مي كنند؛ يكي از آنها در حالي كه لبخندي صميمي بر لب دارد، با دو دست نامه اي تقديم مي كند. آنگاه آنها خداحافظي مي كنند و مي روند. آنقدر غرق نامه مي شود كه رفتن آنها را متوجه نمي شود. چرخي مي خورد و به درون خانه مي رود.

شهیدان درویش،بقایی،خرازی،کاظمی،باقری در کنار آقا محسن و صفوی

 

چيزي غريب در دلش و التهابي شديد از جستجو در درونش شكوفه مي زند. نامه از طرف رياست جمهور، حضرت آيت الله خامنه اي  است و او متعجبانه پشت و روي پاكت نامه را خوب نگاه مي كند. با خود مي گويد: رئيس جمهور كجا و منزل ما كجا؟ شايد نامه مال كسي ديگر است و آنها اشتباهي آن را آورده اند، ولي آدرس دقيقا درست است؛ نامه مربوط به پسرش حسن است، اما او بي آنكه متوجه باشد، حريصانه نامه را باز مي كند مي خواند:

بسمه تعالي

برادر حسن درويش فرمانده لشکر 15 امام حسن ـ عليه السلام

شهادت پاسداران عزيز و سرافراز و سرخ رويان دنيا و آخرت، برادران حسن باقري و مجيد بقايي و برادران شهيد همراه آنان را به شما همسنگر مقاومشان تبريك و تسليت مي گوييم و ياد همه كبوتران خونين بال انقلاب اسلامي را گرامي مي داريم.

اميدوار به رحمت خدا و مطمئن به پيروزي نهايي، راه آن عزيزان را تا پايان ادامه دهيد. «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مومنين»                                       سیدعلی خامنه ای ، رئیس جمهوری اسلامی ایران

امضاي حضرت آيت الله خامنه اي در پايين نامه برق شادي را در چشمان پدر به همراه مي آورد. ولي متعجبانه هنوز به عنوان نامه خيره شده است. همانجايي كه نوشته شده: برادر حسن درويش، فرمانده لشکر 15 امام حسن ـ عليه السلام

پدر با خود مي گويد: آيا درست نوشته اند؟ حسن پسرم فرمانده لشکر است؟ ولي چرا هر وقت مي پرسيدم در جبهه چه كاره اي هيچ وقت جواب درستي به من نمي داد و فقط مي گفت: مثل همه بسيجي ها پست مي دهم. روي به آسمان مي كند و در حالي كه همچنان خوشحال است، زير لب مي گويد: خدايا شكر كه پسرم فرمانده لشکر توست و بعد به تندي مثل بچه اي که ناشيگرانه بخواهد خطايش را بپوشاند، در نامه را مي بندد و در حياط خانه، نامه را به حسن مي دهد. حسن نگاهي مشكوك به نامه مي كند. آن را باز مي كند و مي خواند متعجبانه مي پرسد:

پدر؛ در نامه باز بود؟

-   نه بسته بود.

-   پس كي آن را باز كرد؟

پدر با شرمساري مي گويد: ببخش فرزندم من آن را باز كردم.

مثل كسي كه دوست نداشته باشد، جواب مثبت بشنود، مي پرسد: حتما آن را هم خوانده اي؟

پدر با همان لحن شرمساري مي گويد: بله فرزندم و فهميدم كه تو فرمانده اي؛ چيزي كه هميشه از من پنهان كرده بودي.

حسن عقب عقب مي رود و به جايي تكيه مي دهد و مي گويد: من فقط براي اسلام و اجراي احكام قرآن به سپاه رفته ام. به من فرمانده نگوييد. من خاك پاي بسيجيانم، من فقط يك خدمتگزارم. حضرت امام با آن عظمت روحي اش مي گويد: به من رهبر نگوييد خدمتگزار بگوييد و من كه خاك پاي اويم به خود لقب فرمانده بدهم؟

شهید حسن درویش در کنار امام و مقتدایش

ولي پدر با لبخند رضايت بخشي مثل كسي كه قند در دلش آب كرده باشند، همچنان به حسن مي نگرد؛ نگريستني كه هيچ شباهتي با نگاه هاي پیشینش ندارد.

سردار شهيد حسن درويش كه در سال 1341 در شوش دانيال به دنيا آمده بود، سرانجام در سال 1363 در عمليات بدر به شهادت رسيد. وی در وصيتنامه اش يادآوري مي كند:

دشمنان اسلام بدانند كه انقلاب اسلامي شكست نخورده و انشاالله شكست نمي خورد كه اين فرموده حضرت روح الله است، چرا كه او بود كه گردنكشي هاي دشمنان را با توكل بر خداوند و عشق به اسلام كوتاه كرد.امت بداند كه تنها راه تداوم اين حركت خدايي، توكل به خداي رحمان است. پس به او توكل كنيد.

قاب خاطره ها

عکس زیر لحظاتی قبل از اعزام به منطقه عملیاتی خیبر را به تصویر کشیده که در آن کادر فرماندهی گروهان القارعه از گردان ۴ (امام حسین ع) از تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع شامل برادران رزمنده حجت الله اخلاصی نیا فرمانده گروهان،شهید مجید آبرومند فرمانده دسته،جمشید دواری بیسیم چی گروهان و شهید لطف الله فلاح اسلامی را در کنار هم جمع نموده است.

برادران رزمنده گردان امام حسین ع از تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

 

پادگان علی اکبر ع از جمله پادگان های تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع بود که در فاصله زمانی بعد از عملیات خیبر تا پایان ماموریت تیپ برادران رزمنده امام حسن در این پادگان حضور داشته و اغلب برادران خاطرات زیبایی از جلوه های ایمان عملی برادران رزمنده و خصوصاً شهدا به خاطر سپرده اند. عکس زیر برادران رزمنده عبدالصاحب مرایی،زراعت پیشه و حسن عباسی را در پادگان علی اکبر ع به تصویر کشیده است.

برادران رزمنده مرایی،زراعت پیشه و حسن عباسی

 

شهدا مظهر قدرت ایران

شهدای تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

شهدای تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

 می گذرد کاروان

روی گل ارغوان 

قافله سالارِ آن 

سرو  شهیدِ جوان 

در غمِ این عاشقان 

چشم فلق خون فشان 

داغِ جدایی به دل 

آتشِ حسرت به جان 

خورشیدی تابیدی ای شهید 

در دل ها جاویدی ای شهید 

می گرید در سوگ ات آسمان 

می سوزد از داغ ات شمعِ جان 

چون روید لاله از خاک تو 

یاد آرم از جان  پاک تو 

بنگر چون شد 

دل ها خون شد 

زین آتش ها 

از موج خون 

شد لاله گون 

دشت و صحرا 

زین درد و غم  

گرید عالم

ای شهید ما  

از این ماتم

خون می گریم

ای یاران ای یاران

سوزم از داغ  غمی

داغ  ظلم و ستمی

خونِ هر جانباز

می دهد آواز

جان فدای وطنم 

خاک ِ ایران کفنم

ای دریغا

لاله ی ما

گشته گلگون 

خفته در خون 

خورشیدی تابیدی ای شهید 

در دل ها جاویدی ای شهید

می گرید در سوگ ات آسمان 

می سوزد از داغ ات شمع ِ جان

 

بسیج و بسیجی

بسیج مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهیدان گمنامی است كه پیروانش بر گلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند.

(امام خمینی رحمة الله علیه)

بسیجیان تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در دفاع مقدس

بسیجیان تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در دفاع مقدس

 

بسیجان تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در دفاع مقدس

بسیجیان رامهرمز اعزام به تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

 

بسیجان آغاجاری تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

برای خسته دلان

یاران و همسنگران عزیز امام حسنی یادتان هست روزهایی که از محیط پاک و مقدس جبهه ها وارد شهرها می شدیم به دلیل شرایط ناهنجار حاکم بر شهرها بنا بر مقتضیات خاص آن و تفاوت زیاد آن با فضای مقدس جبهه ها دچار عذاب های روحی و روانی شدید می شدیم و تعدادی از رزمندگان از خیر مرخصی گذشته و بلافاصله با انجام صله رحم با اقوام و خویشان به محیط پاک جبهه برمی گشتند تا روحیه لطیف و روحانی بدست آمده در نتیجه هم نشینی با شهدا و صلحا از دست نرود. به یاد آن روزها که چپ و راست ما را خوبان فرا گرفته بودند سعی کنیم میراث حاصل آن دوران را حفظ نماییم و در این فضا اگر ................

تابلو نوشته دفاع مقدس

 

زیارت امام حسین ع از نزدیک ترین فاصله با کربلا

یاد روزهایی بخیر که در نزدیک ترین نقاط به کربلا در هشت سال دفاع مقدس ،در سنگرهای خط مقدم و سنگرهای کمین دست ها را روی سینه می گذاشتیم و با ارادت و چشمان گریان امام غریب حسین بن علی ع و علمدار باوفا عباس بن علی ع و دیگر یارانش را سلام داده و درخواست باز شدن راه کربلا و زیارت عتبات عالیات را داشتیم و در ادامه طلب شفاعت در یوم الورود و قیامت را داشتیم که هنوز حتی با رفتن به کربلا به دفعات مختلف پس از برقراری آتش بس هنوز لذت این اظهار ارادت در ذهن رزمندگان فراموش نشده است.اهمیت این زیارت زمانی بود که به دلیل قرار گرفتن در سنگرهای کمین در هورالعظیم،شلمچه،فاو،مهران،موسیان،قصرشیرین،کردستان و ارتفاعات لری، سلیمانیه ،حلبچه و ...هر لحظه امکان حمله دشمن و پیوستن رزمندگان به آقاشان حسین ع بود .یاد این لحظات نورانی به خیر.

 

چشم انتظار کربلا

 

جلوه هایی از کربلای حسینی در کربلای ایران(دفاع مقدس)

  • قافله سالار کربلا فرزند زهرای اطهر س بود و رهبر کربلای ایران روح الله خمینی از نوادگان زهرا س بود.
  •  
  • دشمن امام حسین ع قصد گرفته بیعت که مساوی با قبول ذلت بود را داشت اما امام حسین ع با شعار هیهات مناالذله به مقابله پرداخت و در دفاع مقدس نیز دشمن با تعرض به دین ، میهن و ناموس کشور ایران قصد تحمیل ننگ خفت و تحقیر به کشور شیعه ایران را داشت که با عدم قبول ذلت به جنگ آنان رفته و شهادت در راه خدا را بر زندگی ننگین ترجیح دادند.
  •  
  • یاران حسین ع همه خوبان آن عصر بودند و گلچین شده بودند در دفاع مقدس نیز برگزیدگان و خوبان ملت ایران با اختیار به نبرد خصم دون رفتند.
  •  
  • سن و مقام در صف یاران امام حسین ع مطرح نبود و ما شاهد یاوران شش ماهه تا قاسم نوجوان و علی اکبر جوان رشید تا حبیب بن مظاهر آن پیر محاسن سفید هستیم همچنانکه در جبهه های نبرد ایران در دفاع مقدس طیف وسیعی از پیرمردها،جوانان و نوجوانان در صف مبارزه با دشمن بودیم ضمن اینکه علی اصغر های زیادی در شهرها و نقاط مختلف توسط بمباران و موشک باران یزید زمان به شهادت رسیدند.
  •  
  • عبادت ،قرائت قران و شب زنده داری از ویژه گی ها و علایق یاران خامس آل عبا بود ؛ همین خصیصه نیز در کربلای ایران زینت بخش سنگرها،کمین ها و مناطق مختلف عملیاتی بود.
  •  
  • شقاوت و قساوت در ارودگاه دشمن خصیصه مشترک دو جریان کربلای حسین ع و کربلای ایران می باشد.
  •  
  • در کربلا رفتارهای غیر انسانی با اسرا در صحنه کربلا،بین راه کوفه تا شام و مجلس یزید را شاهد هستیم همچنانکه نوادگان یزید در عصر کنونی نیز رفتارهای غیر انسانی و غیر اسلامی را به آزادگان ما روا داشتند تا از اسلاف خویش عقب نمانن که انسان از شنیدن آنها احساس شرم می کند.
  •  
  • اشتیاق یاران حسین ع به شهادت و حتی چند بار قطعه قطعه شدن در راه خدا شهره تاریخ است که در وصیت نامه های شهدای دفاع مقدس نیز این خصیصه موج می زند.
  •  
  • محاصره سپاه امام حسین ع و قحطی آب در کربلا و تشنگی رزمندگان اسلام در حین عملیات به خصوص عملیات های رمضان و بیابان های کوشک و زید و رمل های عملیات والفجر مقدماتی که هنوز از آن صحرا صدای العطش می آید.
  •  
  • بازداشته شدن بسیاری از شیعیان در کوفه و سایر نقاط اسلامی برای یاوری فرزند زهرا که حب دنیا ،فرزند ، عیال و....همه عامل بازدارنده شد و در کربلای ایران نیز این عوامل سبب سد شدن راه بسیاری برای اطاعت از نواده زهرا ع به بهانه های مختلف شد.
  •  
  • جاه و جلال ظاهری بنی امیه نتوانست قیام 72 تن امام حسین ع و یاران باوفایش به همراه تعداد زیادی زن و بچه را خاموش و محو کند همچنانکه دشمن با همه حامیان غربی و شرقی و مرتجعان عرب با سیل کمک های مالی و تسلیحاتی آنها نتوانست ذره ای از این چراغ پر فروغ را خاموش یا کمرنگ نماید و هر روز بر شکوه آن افزوده می شود.
  •  
  • دستگان تبلیغاتی بنی امیه سعی در تحریف و فراموشی اهداف قیام حسین ع را داشت که موفق نشد که دشمنان با رسانه های تبلیغاتی زیاد  نیز در واقعه دفاع مقدس صرف نظر از برخی اشتبهات تاکتیکی قصد انحرف ،کم ارزش جلوه دادن و به فراموشی سپردن آن را داشته اند که طینت و مظلومیت خود شهدا و نه مسئولین یا افراد دیگر مانع این کار شده اند.
  •  
  • مزار شهدای کربلا چون نگینی در طول تاریخ درخشیده و علی رغم ممانعت های ستمگران هر روز پررونق تر شده و شیعیان بسان پروانه به دور آنها چرخیده اند و شهدای کربلای ایران نیز به قول آن پیر سفر کرده تا قیام قیامت زیارتگاه عارفان و سالکان خواهد بود.
  •  
  • و در آخر این که بنا به فرموده امام جعفر صادق ع هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست پس ای حسینیان به هوش و به گوش که................

 

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

 

 

چقدر زود دیر می شود

چقدر زود دیر می شود

 

زنده یاد قیصر امین پور

حکایت نگین و انگشتری

فرمانده تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع برادر رزمنده حسین کلاه کج (حسین ستایش فرد) در حلقه یاران

حسین کلاه کج و یاران امام حسنی

 

تیپ امام حسن ع و دلاوری از دیار آغاجاری

نوروز عباسیان از فرماندهان پیشکسوت تیپ امام حسن مجتبی ع در گردان های امام حسین،عاشورا و ذوالفقار

 

نوروز عباسیان رزمنده ای از دیار آغاجاری

 

چهره های آشنا

گردان محرم در آستانه اعزام به شط علی برای عملیات بدر زمستان ۱۳۶۳

 

گردان محرم اهواز از تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در آستانه عملیات بدر

 

شهیدی از گردان امام حسین ع بهبهان و گردان امام حسین ع رامهرمز

غلام عباس مرادی از نیروهای زبده و رزمی گردان امام حسین ع  به فرماندهی یوسف حمیدی جمعی تیپ 15 امام حسن  مجتبی ع بود که در سال 1363 به جمع رزمندگان امام حسنی پیوست و تا لحظه شهادت در جبهه های حق علیه باطل ماند.عملیات های بدر،والفجر8،والفجر9،کربلای یک و پدافندی های آنان  شاهد جانفشانی ها و فداکاریهای این رزمنده فداکار بود که خستگی ناپذیر در هر جایگاهی به فعالیت می پرداخت و معمولاً سخت ترین و دشوارترین کارها را به عهده می گرفت.

شهید غلامعباس مرادی رزمنده گردان های امام حسین ع بهبهان و رامهرمز

شهید غلامعباس مرادی رزمنده گردان های امام حسین ع بهبهان و رامهرمز

 

 

با واگذاری تیپ 15 امام حسن مجتبی ع به نیروهای استان کهگیلویه و بویر احمد تحت نام تیپ 48 فتح نیروهای امام حسنی به سایر واحدهای مستقر در استان خوزستان منتقل شدند و گردان های رزمی بهبهان تحت نام فتح و فجر در لشکر 7 ولی عصر عج مستقر و آماده انجام ماموریت های محوله شدند؛ برادر غلامعباس مرادی نیز در گردان فتح(گردان امام حسین ع) با آموزش های لازم آماده شرکت در عملیات سرنوشت ساز شده و در دی ماه 1365 در نهر جاسم شلمچه وارد عمل شدند و علی رغم سختی مقاومت دشمن و شهادت و زخمی بسیاری از خود رشادت بسیار نشان داد و حتی هنگامی که نیروهای گردان به عقب منتقل شدند غلامباس مرادی به همراه تعدادی از نیروهای دیگر گردان جهت انتقال پیکر شهدا که در منطقه عملیاتی جا مانده بود در چندین نوبت به آنجا مراجعه کرده تا توانستند شهدا را به عقب منتقل نمایند اما در همین اثنا مورد اصابت ترکش قرار گرفته و کتف وی را به شدت زخمی کرد .

پس از بهبودی نسبی  و با توجه به اعزام برادران رزمنده به کردستان وی به منطقه مراجعه ولی این بار گردان امام حسین ع رامهرمز را برای رزم و جهاد بی امان خویش انتخاب کرد. رزمندگان گردان امام حسین ع را برادران اعزامی از رامهرمز تشکیل می داد و از بدو ورود به گردان رابطه گرمی را با آنان ایجاد و سبب پیوندی ناگسستنی با این برادران گشت تا در نهایت در عملیات نصر 8 در تاریخ 1/9/1366 به آرزوی خویش رسیده و مزد جهاد و ایثار خود را از درگاه باریتعالی گرفت و در ارتفاعات گرده رش در شمال استان سلیمانیه عراق به شهادت رسید. یادش گرامی و راهش پررهرو

اخلاق و ارزش های دفاع مقدس

ذبیح الله عالی از رزمندگان دفاع مقدس بود که از شهر ساری به جبهه های حق علیه باطل اعزام شده بود البته او متولد روستای کردکلا بخش جویبار  بود که تا قبل از اعزام به جبهه به کشاورزی مشغول بود وی پس از طی کردن تحصیلات ابتدایی به قائم شهر و سپس به ساری رفت .در فعالیت های مختلف انقلابی در زمینه مبارزه با ضدانقلاب و منافقین شرکت فعال داشت و با توجه به تجربیاتش در زمینه نظامی ابتدا به سمت جانشین گردان در منطقه عملیاتی انجام وظیفه کرده و در آبان 1361 به عنوان فرمانده گردان مسلم بن عقیل ع لشکر 25 کربلا منصوب شد و پس از شرکت در عملیاتهای ومختلف  سرانجام در عملیات والفجر6 در منطقه عملیاتی دهلران در پاسگاه چیلات عراق به شهادت رسید و پیکر مطهر وی پس از ده سال توسط گرو ههای تفحص کشف و به زادگاهش منتقل و پس از تشییع در گلزار شهدای کردکلا به خاک سپرده شد.

نکته حائز اهمیت در نقل این نوشته بضاعت مالی شهید بود که به خاطر شغل کشاورزی و داشتن مقداری زمین زراعی در یک درخواست کتبی از سپاه ساری از کارگزینی محل کارش خواست تا از اصل حقوقش به اندازه 2000تومان در سال 1361 کسر نمایند و این در حالی بود که در آن دوران حقوق پاسداران از ماهی 3000 تومان فراتر نمی رفت.

یادداشت شهید ذبیح الله عالی مبنی بر تمکن مالی و کاهش حقوق وی

نامه شهید ذبیح الله عالی مبنی بر تمکن مالی و کاهش حقوق وی

 

 

این نامه یادآور تعداد زیادی از رزمندگان دفاع مقدس می باشد که هنگام روبرو شدن با اعلام امور مالی یگان برای اخذ حقوق به شدت ناراحت شده و یا برخی که حتی دارای زن و فرزند بودند میزان محدودی را از مالی تحویل می گرفتند و اضافه بر آن را متعلق به بیت المال دانسته و برگشت می دادند. در تیپ هنوز صدای التماس و خواهش زنده یاد رحمت الله قاسمپور در محوطه پادگان شهید غلامی به گوش می رسد که از برادران رزمنده می خواست برای اخذ حقوق خویش به امور مالی مراجعه کنند و این قضیه به طور مکرر اتفاق می افتاد اما برادران رزمنده انگار که به آنها توهین شده بود از مراجعه خودداری می کردند.

البته قبول این جریان برای کسانی که در آن سالها نبوده بسیار مشکل است اما با این پاسداران و رزمندگان مخلص و بی ادعا ایران توانست ارتش دوم خاورمیانه را که در اوج آمادگی بود و بیش از 15000 کیلومتر مربع از خاک میهنمان را به تصرف خویش در آورده بود زمین گیر کرده و عقب براند و برای اولین بار طی دویست سال گذشته علی رغم حمایت دو ابرقدرت شرق و غرب و اقمار آنها نتوانستند قطعه ای از خاک ایران را جدا کنند و اگر می گوییم فرهنگ و ارزش های دفاع مقدس برای مشکلات و معضلات عدیده جامعه ما راهگشاست با تکیه بر همین روحیات است و گرنه همه کشورها دارای ارتش و تجهیزات می باشند ،با امید به اینکه بتوانیم این ارزش ها و فرهنگ را در جامعه خویش احیا و پیاده کنیم.

شهیدی از واحد گمنامان

مهدی (فرشید) بیداری  از جمله نیروهای واحد اطلاعات و عملیات تیپ 15 امام حسن مجتبی ع بود که از شهر آبادان به تیپ پیوسته بود ؛ همانگونه که قبلاً ذکر شده مجموعه نیروهای تیپ 15 امام حسن ع را قومیت های مختلف و از شهرهای مختلف تشکیل می دادند اما صمیمیت و وحدت و برادری و در عین حال کارآمدی آن برای انجام ماموریت های مختلف آبی-خاکی،کوهستانی،دریایی و خشکی زبانزد همه و بخصوص فرمانده هان عالی جنگ شده بود.

 

شهید مهدی بیداری ایستاده از راست نفر سوم

شهید مهدی (فرشید)بیداری ایستاده از راست نفر سوم

مهدی بیداری با ظاهری ساده که مشخصه آن پوشیدن لباسی سبز رنگ پارچه ای که مناسب آب وهوای گرم و مرطوب جنوب بود در کنار سایر برادران رزمنده واحد اطلاعات و عملیات تیپ 15 امام حسن مجتبی ع مثل عزیز فرخ نیا که همشهری وی از آبادان بود و برادران کریم صفی زاده،ولی الله خلفوند، احمد اردلان ،طولابی،حسین عرب،حبیب اردلان و .....جمعی صمیمی و یکدل را تشکیل می دادند که در جمع و میان برادران رزمنده شلوغ کاری ،سروصدا و سربه سرهم گذاشتن همدیگر به خصوص بچه های آبادانی(فرخ و مهدی)  از خصایص آنها بود اما همین جمع یک روی دیگر سکه را هم داشت در نیمه های شب این جمع در گوشه گوشه جبهه های غرب و جنوب ،تپه ها و بیابان های سایت خیبر و پلاژ اندیمشک،شط علی،بستان و اروند شاهد راز و نیازهای شبانه و نماز شب های جانسوز شان و تضرع به درگاه الهی برای موفقیت شان در اجرای هر چه بهتر شناسایی کردن مناطق عملیاتی و اعطای شهادت به عنوان مزد آنان در این ماموریتها و ملحق شدن به دوستانشان بود چرا که کوتاهی و عدم موفقیت آنان در شناسایی کامل مناطق عملیاتی منجر به شکست عملیات و شهادت و اسارت جمع کثیری از رزمندگان می شد؛بر همین اساس در هنگام اجرای ماموریت های شناسایی بر خلاف چهره های شوخ و بذله گو در میان جمع ،تبدیل به افرادی جدی و مصمم می شدند که اصلاً هیچ شباهتی با ساعتی قبل خود نداشتند و تا انتهای ماموریت شناسایی این روند ادامه داشت.

واحد اطلاعات و عملیات تیپ 15 امام حسن مجتبی ع  در دفاع مقدس ماموریت های مهمی را با حضور این برادران انجام داد که از مهمترین آنها می توان به شناسایی محور فاو و آنسوی اروند در سال 1362 و قبل از عملیات خیبر،عملیات های شناسایی در منطقه هورالهویزه،ارتفاعات سلیمانیه و حاج عمران در کردستان و .... اشاره کرد.

مهدی بیداری به همراه سایر برادران واحد اطلاعات در در پاییز 1364 به منطقه بستان و تنگه چزابه برای ماموریت های شناسایی اعزام می شوند که به همراه برادران فوق عملیات های شناسایی متعددی را انجام می دهند ؛در یکی از این ماموریت های شناسایی، نیروهای دشمن متوجه حضور نیروهای اطلاعاتی ما شده و با گذاشتن کمین در منطقه خرابه بستان بر سر راه آنها تعدادی از این نیروها را به شهادت می رسانند و به همین خاطر ماموریت اطلاعاتی تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در منطقه بستان لغو و نیروها به سایت خیبر مراجعه می کنند  و منتظر دستور برای انجام ماموریت شناسایی بعدی می گردند ضمن اینکه شهادت و فراق دوستان عزیزشان انها را به شدت ناراحت و غمگین کرده بود.

با آغاز عملیات شکوهمند والفجر 8 در منطقه عملیاتی فاو و عبور نیروهای رزمنده از رودخانه اروند به عنوان یک عملیات غیر ممکن از دیدگاه کلاسیک ،نیروهای واحد اطلاعات در اولین ساعات آغاز عملیات به فاو مامور می شوند و تیمی متشکل از برادران فرماندهی و نیروهای طرح و عملیات و پنج نفر از نیروهای اطلاعات و عملیات شامل برادران از فرماندهی تیپ  مهدی بیداری،احمد اردلان،کریم صفی زاده،ولی الله خلفوند و حبیب الله کامکار با استیشن فرماندهی رهسپار منطقه فاو می شوند و جزء اولین نفرات بودند که وارد شهر فاو و منطقه عملیاتی شدند و پس از بررسی منطقه و شناسایی های مربوطه هنگامی که عرض رودخانه اروند را طی کرده و سوار بر استیشن فرماندهی از روستای گسوه عازم عقبه بودند مورد اصابت گلوله ای کاتیوشا قرار گرفتند که مستقیماً بر روی کاپوت ماشین اصابت کرد که بر اثر آن برادران مهدی بیداری،احمد اردلان،کریم صفی زاده،ولی الله خلفوند به شهادت رسیده و حبیب الله موج انفجار شدید گرفته و برادر حسن نیسی نیز به شدت مجروح گشته و پس از معالجات فراوان توانست اندکی از سلامت خود را باز یابد.

برادر حسن نیسی در مورد ماموریت فوق و جریان انفجار عنوان می کند که روز سوم عملیات والفجر هشت قرار شد برویم و جای قرارگاه تاکتیکی اروندکنار را مشخص کنیم. من، سردار یزدان، شهید شمایلی، سردار حسن‌زاده، مختاروند، حسن عرب و شهید مرتضی روحیان دو تا ماشین شدیم و رفتیم به روستایی به نام روستای طویله. قدری قدم زدیم و شناسایی‌های لازم را انجام دادیم و قرار شد برگردیم. در این فاصله تعدادی از بچه‌های اطلاعات هم بهمان رسیدند و با هم برگشتیم. سوار ماشین شدیم هنوز راه نیفتاده بودیم که سردار حسن‌زاده گفت: حسن شما برو قرارگاه کربلا و نقشه و کالک عملیات را با خودت بیاور.

سردار جانباز حسن نیسی

سردار جانباز حسن نیسی

از ماشین پیاده و سوار وانت بچه‌های اطلاعات شدم. به اصرار بچه‌ها نشستم جلو. شهید کریم صفی‌زاده نشست پشت فرمان. رفتیم تا به پاسگاه هفت و نهر قصر رسیدیم. ماشین را در جان پناه چهلچراغ پارک کردیم و به سمت ساحل حرکت کردیم. با هم قرار گذاشته بودیم نگوییم که از تیپ امام حسن مجتبی(ع) آمده‌ایم. بچه‌های رزمنده مرتب با قایق در تردد بودند و مهمات جابجا می‌کردند. بیست دقیقه معطل شدیم تا یک قایق ما را سوار کند. همه‌شان مأموریت داشتند و ما را تحویل نمی‌گرفتند. بعد از کلی ایستادن یک قایق که چند مجروح در آن بود نزدیک ساحل شد. هیچ کس نبود که مجروحین و بار قایق را خالی کند. به سکانی‌اش گفتیم اگر کمکت کنیم تا مجروحین را خالی کنی ما را می‌بری آن دست. کمی فکر کرد و گفت: باشه، قبول...

هفت نفری سوار قایق شدیم و پیاده شدیم. آن طرف الی ماشاءا... جنازۀ عراقی ریخته بود. جنازه‌ها مربوط به درگیری بچه‌ها در شب عملیات بود. جادۀ البهار را که می‌رفت سمت کارخانه نمک گرفته بودیم و پیاده می‌رفتیم. عراق هم مرتب منطقه را می‌کوبید. یکسره می‌نشستیم و بلند می‌شدیم. با سختی زیاد به قرارگاه کربلا که در فاو بود رسیدیم. اذان ظهر بود. پرس و جو که کردیم دیدیم همه رفته‌اند خط مقدم. آن طور که پیدا بود در کارخانه نمک درگیری بالا گرفته بود. وضو گرفتیم و آمادۀ نماز بودیم اما مرتب گلوله باران می‌شدیم. مجبور شدیم برای نماز خواندن چند مرتبه جایمان را عوض کنیم. بعد از نماز محمود پریشانی که معاون غلام محرابی یعنی معاون اطلاعات عملیات بود آمد. پریشانی توضیحاتی درباره منطقه و درگیری بچه‌ها داد. یک کالک هم داد به من که بدهم به حبیب. قرار شد با دو تا موتور برویم و خط را ببینیم. بعد از کلی جر و بحث سر این که کی برود و کی بماند بالاخره چهار تا از بچه‌ها رفتند و من و بقیه هم پیاده راه افتادیم دنبالشان. البته چه رفتنی! همه‌اش دولا دولا راه می‌رفتیم. تا ما بخواهیم به خط برسیم بچه‌ها از خط بازدید کردند و برگشتند. دیگر هم اجازه ندادند ما برویم. برگشتیم لب ساحل. در راه برگشت بعضی از بچه‌ها حال و هوای خاصی داشتند که من متأسفانه درکشان نمی‌کردم و نمی‌فهمیدم تا رسیدن به لحظۀ شهادتشان چیز زیادی باقی نمانده. با بدبختی یک قایق جور کردیم و برگشتیم آن دست آب:

کریم رفت ماشین را آورد. من و احمد اردلان نشستیم جلو، ابراهیمی، کامکار، سیدولی، ولی‌ا... جعفری و شهید بیداری هم رفتند عقب. صد متر بیش‌تر از قرارگاه کربلا نگذشته بودیم که یک مرتبه صدای شلیک پنج گلوله از سمت توپخانه را شنیدم. دیگر بعد از آن جز یک صدای جیغ دیگر چیزی در خاطرم نیست. بعدها که به هوش آمدم فهمیدم گلوله خورده به کاپوت ماشین. سر کریم رفته بود. گلوی احمد اردلان ترکش خورده بود. من هم از ناحیه دست، چشم و پیشانی مجروح شده بودم. موج کامکار را پرت کرده بود چندین متر آن طرف‌تر. صدای فریادی هم که لحظه بیهوشی شنیده بودم مال او بود. دستم از ناحیه ؟ آویزان شده و تاب می‌خورد. لحظه‌ای که داشتند لباس‌هایم را قیچی می‌کردند تا ببرندم اتاق عمل تازه به هوش آمدم.

خبر شهادت و زخمی شدن برادران اطلاعات و طرح و عملیات در منطقه فاو که با فاصله اندکی از کمین خوردن نیروهای اطلاعات و عملیات در خرابه بستان بود سبب شد که واحد اطلاعات جمعی از بهترین نیروهای خود را از دست بدهند ؛نیروهایی که حسرت دیدن آنها برای یک لحظه آرزوی تک تک بازماندگان و دوستان غریبشان است.به امید اینکه این در روزی که همه چشمها گریان می باشد چشم ما به جمال شهدا و شفاعت آنان خندان شود.

 

 

مهر 1359 و یادی از مجتمع رزمندگان تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

مهر یادآور شکفتن استعداد غنچه هاست.

مهر یادآور لبریز شدن دانایی ها و ارائه زکات علم عالمان و معلمان به ذهن های مشتاق است.

مهر یادآور طلب علم حتی در دوردست ترین نقاط جهان است(اطلبو العلم ولو بالصین )

مهر یادآورآیات الهی است که به قلم و تمام چیزهاییکه با آن می نویسند قسم یاد کرده است(ن والقلم و مایسطر ون)

مهر یادآور دانشمند فرزانه ابوریحان است که در بستر مرگ یاد داد که دانستن و مردن بهتر از ندانستن و مردن است

مهر یادآور سنت حسنه دین مبین اسلام در بها دادن و ارزش نهادن به سواد بین مسلمانان صدر اسلام و حتی غیر مسلمانان است(آزادی اسرای دشمن در قبال با سواد کردن چند مسلمان بیسواد)

مهر یادآور دانشمندان و عالمان بزرگی است که با سختی بسیار و خوردن دود چراغ مسیر پیشرفت علم را هموار کرده و به جلو بردند

و اما مهر 1359 مهر دیگری بود

مهر 1359 یادآور هجوم سراسری و ناجوانمردانه دشمن به ایران عزیز و فتح چند روزه آن بود

مهر 1359 یادآور پرپر شدن گل های معصوم دانش آموز در زیر موشک ها و بمباران ددمنشانه دشمن زبون است‌

مهر 1359 یادآور شهادت مظلومانه آینده سازان این مرز و بوم در مدارس بروجرد،تهران،دزفول،خرم آباد و مدرسه راهنمایی پیروز بهبهان می باشد

مهر 1359 یادآور  تحصیل دانش آموزان ایران زمین در زیر کپرها ،چادرها و پناهگاه ها می باشد

مهر 1359 یادآور  تحصیل دانش آموزان ایرانی در مدارس چند نوبته می باشد

مهر 1359 یادآور ایجاد خودباوری در نسل دانش  آموزان ایران زمین می باشد

مهر 1359 یادآور هجوم گسترده مردم و بویژه دانش آموزان ،دانشجویان و طلاب به جبهه های نبرد حق علیه باطل است

مهر 1359 یادآور تحصیل رزمندگان جویای علم و نه مدرک در مجتمع های رزمندگان می باشد.

مهر 1359 یادآور  تلاش در دو جبهه جهاد با دشمنان و جهاد علمی و تحصیل علم در جبهه می باشد

‌ مهر 1359 یادآور جوانانی است که غیرتمندانه همزمان که در جبهه نبرد با دشمن ‌خارجی جنگ کرده و در جبهه داخلی نیز رنج  طعنه و سخت گیری ها، و بهانه های بنی اسرائیلی مسئولین پرادعا را به جان و دل خریدند .

مهر 1359 یادآور حسین فهمیده های 13 ساله است که رهبر کبیر انقلاب ار را رهبر نهضت دانست.

مهر 1359 یادآور 72درصد از شهدای دفاع مقدس است که بین 16 تا 25 سال بودند و اکثراً دانش آموز و دانشجو و طلبه بودند.

مهر 1359 یادآور طلابی است که درس و بحث حجابشان نگشت و همانند سایر اقشار در دو جبهه خارجی (دشمن بعثی) و دشمن داخلی (قاعدین زمان)به نبرد برخاستند.

مهر 1359 یادآور ...........................................

یاد باد خاطره رزمندگان دانش آموز تیپ ۱۵ امام حسن ع که در مجتمع رزمندگان و گوشه  گوشه پادگان های شهیدان بهروز غلامی و عبدالعلی بهروزی (پلاژ)،شط علی و پاسگاه های هور العظیم ،مهران،فاو و ارتفاعات میانی و سربه فلک کشیده غرب کشور که هم گام با رزم و جهاد همزمان نیز به تحصیل علم و ادامه تحصیل پرداخته و هم اکنون در جای جای میهن اسلامی به خدمت به هم وطنان خویش مشغول هستند و از خداوند رحمان و رحیم توفیق هر چه بیشتر آنان را در راه پیشرفت میهن اسلامی خواستارم.

مبلغان راستین

به یاد سالکان عارفان و روحانیون گمنامی که در هنگام آزمون خطیر الهی در صحنه پیکار و جهاد در راه وطن و نظام مقدس جمهوری اسلامی وارد شده و با به تن کردن لیاس رزم و استتار و پوشش عمامه های خویش با چفیه های سیاه رنگ ، هم لباس مقدس روحانیت را بر تن داشته و هم لباس رزم جنود الهی را پوشیدند تا به تاریخ و نسل های بعد ثابت کنند که مبلغان دین خاتم ص علاوه بر صحنه منبر و محراب  و تبلیغ در وقت مقتضی و ضرورت ، با دستور ولی فقیه زمان در عرصه کارزار و دفاع مقدس در کنار سایر نیروهای رزمنده حضور پیدا می کنند و با شهادت و امیخته شدن خون  آنان در کنار نیروهای سپاه پاسداران،بسیج،ارتش ،جهاد سازندگی و سایر نیروهای مردمی خط سرخ شهادت را که امتداد خط خونین عزیز زهرا س وغریب نینوا است امتداد می بخشند و درس و مدرسه نتوانست حجابی بر سر راه آنان برای عمل به تعالیم اسلام و حضور در صحنه دفاع از ارزش های اسلامی شود که بنا به فرموده آن پیر سفر کرده و امام عزیزمان:

... بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکه بزرگِ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی‌تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند!

آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت. و فردا امتحان دیگری است که پیش می‌آید. و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری را در پیش رو داریم. آنهایی که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده‌اند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته‌اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کرده‌اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید. که من مجدداً به همه مردم و مسئولین عرض می‌کنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارند این مدعیان بی‌هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه‌ها برگردند.

عکس زیر روحانیون اعزامی به تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در عملیات بدر در منطقه عملیاتی هورالعظیم می باشد که از بین آنها حاج آقا جلیل زاده به شهادت رسیده و حاج آقا بسطامی نفر سوم از سمت راست نیز تا آواخر دفاع مقدس گرمی بخش محافل رزمندگان با نفس گرم خویش با حالات روحانی خود بود؛دو روحانی عزیز دیگر نیز که در قایق های خط شکن در عملیات بدر همراه نیروهای رزمنده تیپ 15 امام حسن مجتبی ع بودند را متاسفانه از خاطرم رفته و امیدوارم اگر به شهادت رسیده اند ما را شفاعت کرده و در صورت سلامت ، در تمامی امور زندگی موفق و عاقبت به خیر شده و محتاج دعای خیر آنان هستیم.

 

روحانیون اعزامی به تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در عملیات بدر

 

عکس های یادگاری

عکس فوق در پادگان شهید بهروز غلامی بعد از عملیات بدر می باشد که  برادران رزمنده با شور و شوق وصف ناشدنی که از علائم و نشانه های عادی در بین آنان در طول هشت سال دفاع مقدس بود عکسی را به یادگار گرفته اند که دل بازماندگان از قافله شهادت را مملو از شعف و ناراحتی همزمان می نماید.

برادران رزمنده: کاووس پیکانی،شهیدان علی جوادی و مجید نیکپور،برادر رزمنده دکتر محسن زحمتکش ،شهید غلامحسین بهبهانی آبادی،دکتر سعید آصفی و حمدالله مواساتی

 

عکس یادگاری بچه های رزمنده تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

 

حاکمیت اخلاق و ضابطه به جای رابطه

قبل از عملیات  عظیم خیبر نیروهای زیادی از شهرهای مختلف ایران اسلامی خصوصاً بهبهان به تیپ 15 امام حسن مجتبی ع اعزام شدند که محل استقرار آنها در شهر آبادان و مدارس خالی آن بود. تیپ در اواسط اسفند 1362دارای 5 گردان رزمی بود که به نوبت برای آموزش های ویژه آبی –خاکی که لازمه عملیات آینده در هورالهویزه و اتوبان العماره-بصره بود در پادگان مارد آبادان آموزش های ویژه ای را طی می کردند.

 

شهید داود دانایی و برادر رزمنده نعمت الله دانایی

شهید داود دانایی و برادر رزمنده نعمت الله دانایی

 

در میان نیروهای اعزامی به پادگان مارد خاطرات گروهان فلق از گردان امام حسین ع به فرماندهی شهیدان داود دانایی و اکبر دهدار شنیدنی است.در پایان دوره که نیروهای آموزشی را به میدان تیر با سلاح های مختلف می بردند برای اسلحه تیربار گرینوف 50 گلوله به تیربارچی و 30 گلوله به کمک های آنان  جهت شلیک می دادند که به واسطه کمبود مهمات این مقادیر به 30 و 20 گلوله کاهش یافت که این امر با اعتراض شدید نعمت الله دانایی برادر داود روبرو شد و داود برای ساکت کردن او ، وی را به کناری برد و ضمن توضیح در مورد علت کاهش سهمیه با استدلال خویش نعمت را آرام و قانع کرد،داود گفته بود که هر چه کمتر از بیت المال استفاده کرده و از گلوله و مهمات موجود کمتر استفاده کنی در پیشگاه الهی سبکبال تر بوده و جواب کمتری باید بدهی.

 

در مرحله ای دیگر از آموزش آبی-خاکی رزمندگان تیپ 15 امام حسن ع که اختصاص به آموزش سکانی و هدایت قایق های جیمینی بود هر رزمنده حدود 10 دقیقه به آموزش سکانی می پرداخت که به دلیل غروب آفتاب و تاریکی هوا این میزان از وقت به 5 دقیقه کاهش یافت که این بار نیز اعتراض شدید نعمت الله دانایی را در پی داشت که در اینجا داود با کشیدن گوش وی به وی هشدار داد که دفعه اول که اعتراض نمودی برخوردی نکردم و در صورت ادامه این روند و اعتراض های دوره ای و تکرار آن سیلی جواب من به اعتراض تو خواهد بود و ارتباط نسبی و برادری مانع از رفتار قانونی با تو نخواهد بود.

چنین روندهایی در جبهه نشان می دهد که اگر ما قادر به انتقال این ارزش ها و جایگزین کردن ضابطه  به جای رابطه در جامعه خودمان بودیم شرایط اجتماعی،فرهنگی و اخلاقی ما این گونه دستخوش ناهنجاریها نمی شد و ما شاهد ارائه جامعه ای الگو از رفتارهای پسندیده که عصاره احکام نورانی اسلام بود می شدیم. البته باز هم دیر نیست اما لازمه آن شروع کردن از خویش است تا با غلبه بر منیت های شیطانی بتوانیم با استعانت از درگاه الهی ناهنجاری های موجود را زدوده و فضای نورانی حاکم بر جبهه های دفاع مقدس هشت ساله را در جامعه اسلامی خویش حاکم کنیم. انشاء الله

واحد عقیدتی سیاسی

 

در دوران دفاع مقدس از جمله آموزش های موثر و تاثیر گذار در رزمندگان اسلام اموزش های مستمر عقیدتی سیاسی بود که در کنار آمادگی جسمانی ،از لحاظ معنوی نیز برادران رزمنده را اماده رویارویی با سختی و مشکلات پیش رو در عملیات ها و پدافندیها در جبهه های جنوب ،میانی و غرب می کرد و مطمئناً در صورت نبود هر کدام از اموزش های نظامی یا عقیدتی-سیاسی نیروهای رزمنده در مناطق بسیار گرم و شرجی جنوب و هور با پشه کورها و خرمگس ها و یا مناطق کوهستانی پربرف و سردسیر غرب کشور توان مقاومت نداشتند و در یک کلام حماسه دفاع مقدس با شرایط تحریم اقتصادی و تسلیحاتی و نداشتن پشتیبان موثردر میان کشورهای جهان خلق نمی شد .

برادر راود در بین رزمندگان مستقر در پاسگاه شهید دیم در هورالهویزه

برادر راود مسئول واحد عقیدتی سیاسی تیپ 15 امام حسن مجتبی ع

 

برادر راود مسئول واحد عقیدتی سیاسی تیپ 15 امام حسن مجتبی  ع بود که در طول دوران دفاع مقدس نقش ارزنده و ماندگاری در تقویت روحیه و بالا بردن سطح اطلاعات عقیدتی و سیاسی برادران رزمنده تیپ 15 امام حسن ع برداشت.برادر راود بعد از پایان دفاع مقدس و بازنشستگی از سپاه پاسداران هم اکنون علاوه بر ادامه روند انتقال تجربیات خویش در دفاع مقدس در حوزه عقیدتی –سیاسی به روستا عزیمت کرده و مشغول کشاورزی می باشد.

انتقال آخرین وضعیت

 

برادر رزمنده زنده یاد نقی فتاحی از جمله نیروهای تلاشگر  استان لرستان در تیپ 15 امام حسن مجتبی ع بود که در مسئولیت پیک و دفتر فرماندهی تیپ 15 امام حسن مجتبی ع نقش ماندگاری از خود در دفاع مقدس گذاشت. وی با انتقال اطلاعات و اخبار درون تیپ به فرماندهان گردان ها و واحدهای تیپ و همچنین قرارگاه و یگان های مرتبط وظایف خویش را با تمامی توان خویش انجام می داد. وی با جدا شدن از دنیای خاکی هم اکنون آخرین پیام از وضعیت رزمندگان را به دوستان شهیدش انتقال داد . یادش گرامی باد.

زنده یاد نقی فتاحی و شهید عبدالحسین ستونه

زنده یاد نقی فتاحی و شهید عبدالحسین ستونه

 

مدیران بی ادعا

 

در پادگان  شهید بهروز غلامی در تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع مدیریتی به نام مدیریت داخلی وجود داشت که مسئولیت آن به عهده برادر رزمنده و ایثارگر یدالله نصیریان بود و مجموعه نیروهای آن را رزمندگان ایثارگری تشکیل می داد که بدون ادعا ودر گمنامی کلیه کارهای خدماتی درون پادگان انجام می دادند و علاوه بر آن در هنگام عملیات و بعد از آن بسیاری از کارهای خدماتی و مهندسی نیز در بنه های پشتیبانی توسط این عزیزان صورت می گرفت.شاید به جرات بتوان گفت از این مجموعه نیروهای خدوم ایثارگر کمتر در جایی یاد شده است و تنها به نقش شهرداران در چادرها و سالن های رزمندگان اشاره شده است .اما چه باک خدمت خالصانه و صادقانه  هر چند کسی از آن ها یاد نکند در پیشگاه الهی فراموش نمی شود.

برادران رزمنده یدالله نصیریان و فتح الله آبروشن

برادران رزمنده یدالله نصیریان و فتح الله آبروشن

 

گمنام امام حسنی

رضا علی پور از جمله رزمندگان شجاع و شوخ طبع تیپ 15 امام حسن مجتبی ع بود که به همراه نیروهای گردان امام حسین ع به فرماندهی برادر یوسف حمیدی در عملیات های بدر،والفجر 8،والفجر 9،کربلای یک و پدافندی های متعدد که به عنوان نیروی بسیجی شرکت داشت و در سال 1365 به عضویت وظیفه تیپ درآمد ؛ عضویتی که در آن زمان به اندازه نیروهای رسمی گزینش داشته و شرایط سختی برای ورود نیروهای وظیفه به فضای تیپ 15 امام حسن ع و دفاع مقدس طی آن سال ها  وجود داشت.

 

شهید رضا علی پور و برادر رزمنده ابراهیم خیاط

با پیوستن نیروهای کهگیلویه و بویر احمد به ساختار تیپ 15 امام حسن ع شرایط خاصی بر آن حاکم شد که بنا به ضرورت و در راستای تصمیم سازمانی نیروهای کهگیلویه و بویراحمد در ساختاری جدید نام آن را به  تیپ 48 فتح تغییر داده و نیروهای تیپ 15 امام حسن ع به دیگر یگان های موجود خوزستان نظیر لشکر 7 ولی عصر عج،قرارگاه مقدم جنوب،پادگان آموزش آبی-خاکی سفینه النجاه،منطقه سوم دریایی و ... پیوستند که البته برخی نیز یا داوطلبانه و یا مثل وضعیت خدمتی نظیر رضا علی پور مجبور به ماندن در تیپ 48 فتح شدند و از یاران و دوستان خود در چند سال گذشته جدا شدند.

در وضعیت جدید رضا به واحد اطلاعات و عملیات تیپ 48 فتح پیوست و در طی عملیات های کربلای 4 و کربلای پنج که تیپ 48 فتح نقش اساسی داشت فعالیت چشمگیری داشت اما به دلیل عدم حضور دوستان و یاران در کنار او اطلاع دقیقی از نحوه شهادت او در دست نیست و در این زمینه برادران عزیزی مثل حاج آقا ولی پور که در آن زمان در اطلاعات ۴۸ فتح باقی ماندند در این زمینه اطلاعات بیشتری دارند؛ تنها زمانی که برادران تعاون بهبهان پیگیر وضعیت برخی شهدای شهرستان در جریان کربلای 5 بودند پیکر پاک و گمنام او در معراج شهدای اهواز به عنوان شهید گمنام پیدا شد که به بهبهان انتقال یافت و در میان تشیع باشکوه یاران در گلزار شهدا به خاک سپرده شد. هنوز خاطره شوخ طبعی ها و لبخند هایی که بر لبان رزمندگان خصوصاً شرایط سخت در عملیات ها و پدافندی ها می نشاند از ذهن و یاد بازماندگان از قافله شهادت نرفته است. یادش گرامی باد  

هور خاطره انگیز

شهیدان مجید بهادری،ابوالقاسم دهدارپور،عبدالحمیدگوهری و برادران رزمنده امیر نجفی و یدالله پازند

شهیدان بهادری،گوهری،دهداری و رزمندگان نجفی و پازند

 

شهید محمد حسین بیضاوی

محمد حسین بیضاوی از پرسنل سپاه پاسداران بروجرد بود که با تشکیل تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع به مجموعه گردان های رزم پیوست و زمینه حضور بسیاری از برادران لرستانی و بروجردی حضور شهیدان حسن نواب و حاج نعمت الله سعیدی بود.

در گردان امام حسین ع به فرماندهی یوسف حمیدی در عملیات عظیم خیبر شرکت کرده و پس از عملیات با عهده دار شدن مسئولیت پدافند از خطوط عملیاتی در هورالهویزه و جزایر مجنون و نیاز به حفاظت و پشتیبانی موثر از رزمندگان وظیفه تشکیل گروهان ارکان با دارا بودن انواع و اقسام سلاح های آن روز را به عهده گرفت و سرانجام در تابستان ۱۳۶۳  محمد حسین بیضاوی مزد زحمات خود را گرفت و به شهادت رسید.روحش شاد و راهش پررهرو باد.

نشسته از راست شهیدان محمد حسین بیضاوی و حسن نواب

 

شهیدان محمد حسین بیضاوی و حسن نواب

شهید محسن خاکی

محسن خاکی از جمله نیروهای گروه دانش آموزی بسیج سپاه پاسداران بهبهان بود که به همراه تعداد زیادی از دیگر دانش آموزان در بسیج فعالیت مستمری داشتند که برخی در جریان دفاع مقدس به شهادت رسیده و برخی دیگر هم اکنون با تحصیلات عالیه مشغول خدمت در جامعه اسلامی می باشند.

محسن از جمله بچه های نخبه بود که علی رغم قبولی در رشته کامپیوتر باز نمی توانست خود را قانع کند تا با حضور مستمر در دانشگاه قید جبهه و جنگ را بزند و بر همین اساس در اعزام های مکرر رهسپار جبهه و جنگ می شد و به دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی می پرداخت و تیپ 15 امام حسن مجتبی ع و گردان های رزم محل حضور وی برای دفاع از میهن اسلامیمان بود.

دکتر سعید حصارپور و شهید محسن خاکی

وی با روحیه ای عجیب در همه زمان هایی که با وی روبرو می شدیم خنده رو بود و در هر محفلی که قرار می گرفت جمع را از حالت سکون و گرفته بیرون می آورد خصوصاً که ذکر مصیبت های محلی وی به شیوه عزاداری بهبهانی ها هنوز زبانزد بسیاری از بچه های جبهه و جنگ می باشد.

دوچرخه 28 فونیکس وی مرکب وی برای حضور در جلسات و تجمعات رزمندگان جبهه و جنگ بود و به محض پیدا شدن وی از دور بچه ها یکصدا می گفتند مهندس آمد ؛علی رغم جثه لاغر از شجاعت و شهامت و اعتماد به نفس بالایی برخوردار بود.محسن خاکی سرانجام در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه آسمانی شد و به دوستان شهیدش پیوست و درس ادای تکلیف را به همه کسانی داد که با دلایل مختلف از حضور در جبهه های حق علیه باطل و دفاع از میهن اسلامیان سرباز می زدند و این روزها بازگویی چگونگی دفاع مقدس توسط آنان خط شکنان 8 سال دفاع مقدس را به حیرت و تعجب واداشته است . انشاء الله که شرمنده شهدا نباشیم.

سنت حسنه

 

بر طبق سنت حسنه ای که چندین سال است از سوی گروه یاران دفاع مقدس که متشکل از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و از بازماندگان تیپ 15 امام حسن مجتبی ع می باشند مراسم افطاری در نیمه ماه رمضان (یکم مردادماه سه شنبه ساعت ۲۲-۲۰) در جاده زیدون باغ تسنیم به مناسبت میلاد با سعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ع برگزار می گردد که در آن از کلیه رزمندگان 8 سال دفاع مقدس حضور پیدا می کنند و با برگزاری مراسم نماز جماعت و همچنین برنامه های متنوعی که به صورت خودجوش و کاملاً مردمی برگزار می گردد رزمندگان ساعاتی روحانی و معنوی را در کنار یکدیگر بسر برده و با یاد آوری لحظات نورانی دفاع مقدس روزه خود را افطار می کنند. به امید اینکه نظیر چنین مراسمی گسترش و سال های سال امتداد یابد و بتوانیم با زنده نگاه داشتن خاطرات سالهای حماسه و عزت راه و روش شهدا را ادامه داده و بتوانیم شیوه دفاع مقدس را در جامعه و نسل جوان ساری و جاری نماییم.

انشاء الله

گروه یاران دفاع مقدس

 

 

حق الزحمه تنها یک صلوات

آرایشگاه صلواتی در مناطق عملیاتی: تیپ ۱۵ آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع

آرایشگاه صلواتی

 

چفيه چيست وچرا داراي احترام است؟

تکه پارچه اي سفيد که نخهاي سياه آنرا راه راه نشان مي داد، چيزي فراتر از يک اسلحه، و براي بچه هاي جبهه و جنگ شناخته شده بود. چفيه يادگار کساني است که در مقابل متجاوزان تا دندان مسلح ايستادند و حماسه دفاع مقدس هشت ساله را آفریدند. چفیه یار همیشه همراه رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، کاربردهای مختلف و البته گاهی عجیب و جالب در مناطق جنگی داشت.چفیه برای رزمندگان اسلام تنها یک پارچه با کاربردهای معمول نبود.شاید چفیه بسیاری از رزمندگان، بیشتر از سلاح هایشان با آنها همراه بوده است و به حتم یادگاران دفاع مقدس خاطرات جالب و شنیدنی از این یار همیشه همراه خود دارند . برخی از کارکردهای چفیه در دوران دفاع مقدس عبارتند از:

چفیه

 

  • چفیه از دور نشان گر خودی بودن فرد و کارت شناسایی اولیه رزمندگان اسلام در مناطق عملیاتی بود.  چفیه گاهی به عنوان سجاده نماز ، رزمنده ها استفاده میکردند و چفيه سجادة نماز عاشقان در دل شب بود.
  •  
  •  چفیه در نیمه های شب سر و صورت عاشقانی را می پوشاند که تلاش داشتند با گمنامی و ناشناس نجواهای خویش را با گریه  و زاری نثار حق تعالی کرده و با سرازیر شدن قطرات اشک بر گونه هایشان در گوشه و کنار مناطق عملیاتی و پادگان های آموزشی ،کسی دیگر از این اسرار آگاهی نیابد؛ چه راز و نیازهای عاشقانه و چه اشک های عارفانه ای که در این شب ها رقم نخورد و چه دعاهایی که با استجابت آنها مجوز پرواز بسیاری از این عاشقان از دنیای خاکی به آسمان ها صادر نشد؟
  •  
  • چفیه گاهی جای زيرانداز در هنگام استراحت رزمندگان استفاده می شد.
  •  
  • چفیه به هنگام خواب کارکرد ملافه را داشت.
  •  
  • چفیه در زير آفتاب شديد مناطق عملیاتی و برای فرار از گرمای طاقت فرسا سايبان رزمندگان بود.
  •  
  • چفيه در هنگام شناسايي مناطق عملیاتی و جنگهاي چريکي نقاب مي گشت تا چهره واقعی رزمندگان توسط دشمن کشف نشود.
  •  
  • چفیه در هنگام نياز، بند اسلحه، کمربند و فانسقه  می شد.
  •  
  • چفیه بیشتر وقتها سفره غذا می شد و صبح و ظهر و شام سفره میزبان رزمندگان مي شد.
  •  
  • چفیه هنگام رفتن به حمام حوله مي شد.
  •  
  • چفیه هنگام گرما عرق گير می شد تا عرق های سرازیر شده از سر و روی رزمندگان را پاک نماید.
  •  
  • چفیه هنگام سرما شال کمر رزمندگان بود تا بدن آنها را از سرمای استخوان سوز حفظ نماید.
  •  
  • چفیه هنگام بادهای شدید و هجوم گرد و خاک حکم محافظ بر روي صورت بود.
  •  
  • چفیه هنگام نبرد همچون تاج گل برگردن بسيجي مي درخشيد.
  •  
  • چفیه در هنگام بمباران شیمیایی دشمن و در نبود و یا کمبود ماسک ضدگاز،  بهترین عملکرد محافظتی را داشت و با خیس کردن چفیه و گرفتن جلوی دهان و بینی سلامت رزمندگان را تا خروج سریع از منطقه تضمین می کرد .
  •  
  • چفیه در مراسم ها و عزاداری ها به خصوص در ماه های محرم و رمضان به جای دستمال اشک رزمنده های اسلام به کار می رفت.
  •  
  • چفیه به هنگام  تصفیه آب و تهیه شربت خصوصا ً شربت  آب لیمو به عنوان صافی استفاده می شد.
  •  
  • چفیه در مناطق جنگی به عنوان پیش بند آرایشگاه های صلواتی مورد استفاده بود.
  •  
  • چفیه در موقع لزوم طناب می گشت تا از آن در شرایط مورد نیاز استفاده شود.
  •  
  • چفیه استتار شخص در موارد خاص برای در امان ماندن از دید دشمن بود.
  •  
  • چفیه در تزیین سنگر و پوشاندن دیواره سنگر برای زیبایی و جلوه های ویژه استفاده می شد.
  •  
  • چفیه به عنوان پرده  در ورودی سنگر و یا تقسیم  قسمت های داخلی آن استفاده میشد.
  •  
  • چفیه پشه بند و دور کننده حشرات و پشه های موذی بود (خصوصاً پشه کوره در شب ها و خرمگس ها  در روزها در پاسگاه های  هورالعظیم و جزایر مجنون)
  •  
  • چفیه به هنگام بارش باران و رحمت الهی چتر رزمندگان می گشت.
  •  
  • چفیه به هنگام اقامه نماز عبای رزمندگان می شد.
  •  
  • چفیه در اکثر اوقات  شال گردن رزمندگان بود تا از مزایای آن در تمامی لحظات استفاده شود.
  •  
  • چفیه به هنگام خواب روبالشتی رزمندگان می شد .
  •  
  • چفیه به وقت ضرورت و هنگامی که فرسوده شده بود به عنوان فرچه و برس استفاده می شد.
  •  
  • چفیه برای نگهداری مواد غذایی مثل نان، سبزی وکاهو و .. کاربرد زیاد داشت.
  •  
  • چفیه به هنگام ماموریت  برای پاک کردن شیشه ماشین،تجیزات نظامی و ....استفاده می شد.
  •  
  • چفیه دستگیره خوب و مناسبی برای جابجایی ظروف غذا محسوب می شد.
  •  
  • چفیه سیاه وسیله ای برای استتار عمامه روحانیونی بود که قدم به قدم با رزمندگان اسلام پیش می آمدند.
  •  
  • چفیه وسیله ای مناسب برای رفع تشنگی در مواقع سخت و شناسایی بود که با حداقل آب نمناک می گشت و عطش رزمندگان را کاهش می داد.
  •  
  • چفیه به هنگام شکستن خط مقدم و شناسایی های رزمی وسیله ای برای خفه کردن کمین دشمن بود.
  •  
  • چفیه پوششی برای پنهان کردن اشیاء و وسایل خصوصاً اقلام تدارکاتی بود تا از پاتک برخی رزمندگان شلوغ جبهه در امان بماند.
  •  
  •  چفیه به هنگام ماموریت  و عملیات ها وظیف پاک کردن سلاح و تجهیزات و براق نمودن آن را بر عهده داشت.
  •  
  • چفیه به هنگام مجروح شدن رزمندگان در مناطق عملیاتی با شیوه های ابتکاری و به کمک اسلحه ها ،  برانکارد شده و مجروحین را با آن حمل می کردند.
  •  
  • چفیه به هنگام انجام کارهای سنگین خصوصاً جابجایی محموله های تدارکاتی،تسلیحاتی و ساخت سنگر  دستمال قدرت شده و دور کمر رزمندگان بسته می شد.
  •  
  • چفیه گاهی  هم بقچة حمام و ساک دستی رزمنده ها بود.
  •  
  • چفیه به عنوان دستمال مرطوب برای پیشونی افراد تبدار هم استفاده میگشت.
  •  
  • چفیه دستمالی برای بستن فک و صورت در زمان دندان درد بود.
  •  
  • چفیه در برخی مناطق عملیاتی نظیر هور و رودهای مرزی در اوقات فراغت برای  ماهیگیری به کار می رفت.
  •  
  • چفیه در هوای سرد ، به خصوص در سرمای کوهستان های کردستان با بستن بر پیشانی برای جلوگیری از سینوزیت مفید بود.
  •  
  • چفیه به عنوان بهترین کولر قابل دسترس در مناطق گرم عملیاتی جنوب بود ، با خیس کردن چفیه و قرار گرفتن در جهت مخالف باد و ایجاد باد خنک عملکرد کولر را داشت.
  •  
  • چفیه به هنگام گرما در حکم بادبزن بود.
  •  
  • چفیه دم دست ترین باند و زخم بند برای زخمیها بود ،وقتی امدادگر می رسید اگر باند زخم نبود، محل جراحت هر رزمنده زخمی رو با چفیه خودش می بست یا اگر دست و پای کسی میشکست با چفیه آتل بندی میکردند.
  •  
  •  چفیه به هنگام عملیات و یا ماموریت های شناسایی که هر گونه سروصدا باعث لو رفتن عملیات و یا شهادت سایر همرزمان می گشت اگر رزمنده ای مجروح می گشت برای فرو نشاندن درد و جلوگیری از سروصدا  و به خطر افتادن جان صدها تن از رزمندگان ،چفیه را مچاله کرده و در دهان فرو می برد تا صدایش به گوش دشمن نرسد و چه رزمندگانی که این گونه به شهادت نرسیدند..
  •  
  • چفیه در دسترس ترین کفن برای پیکرهای قطعه قطعه شده شهدای والامقام بود.
  •  
  • چفیه به هنگام شهادت رزمندگان صورت نورانی و مظلومانه انها را در بر می گرفت.
  •  
  • چفیه به هنگام اسارت دشمن به عنوان دستبند  و چشم بند جهت رعایت مسائل حفاظتی استفاده می شد.

و آنگاه که نبرد به پایان میرسید، اشک حسرت یاران خمینی(ره)، تمام وجودرزمندگان  را در بر می گرفت و هر یک به گوشه وکناری شتافته و در حسرت جاماندن از قافله شهدا و از دست دادن دوستان شهیدشان در زیر این چفیه ها چه مویه و زاری ها که سر ندادند؛ چفیه شرح جان فشانی عشاق است؛چفیه معطر از عطر بسیجیان و رزمندگان جان بر کفی است که بدون هیچ چشمداشتی دشمن تا دندان مسلح را سرکوب و برای اولین بار طی دو سده اخیر نگذاشتند قطعه ای از خاک عزیزمان ایران جدا شود و به هیچ کشوری دیگر اجازه دست اندازی به ایران اسلامیمان را ندهد.

شهیدان مجید محسنی و محسن اکبری و برادر رزمنده عبدالرضا مهربان

 

 

چفیه هنوز به عنوان نمادی از بسیجی و رزمنده بودن در بین جوانان استفاده می شود و یادگاری از زمان دفاع مقدس است.

چفیه هنوز در کنار مرقد امام شهیدان،و در جای جای میهن اسلامیمان دستمال اشک مردان بی ادعاست؟

مواظب باشیم چفیه یادگار شهیدان است؛ارزش و اعتبار آن را پاس بداریم و نگذاریم در روزمره گیهای دنیای مادی به مد و تظاهر مبدل شود.

 

شهید منصور ملکپور و برادر رزمنده جعفر دانشورپور

 

شهیدی امام حسنی از دیار خرم آباد

 شهید مسلم رضایی

وي در یک خانواه متوسط و پر جمعیت در شهر خرم آباد متولد گردید. دوران کودکی و دبستان را در محله شهداي  مخابرات گذراند. او بچه ای بسیار پر انرژی و فعال بود که بخش عمده ای از وقت خود را صرف فعالیت های ورزشی می کرد و با وجود اینکه بچه ای باهوش و مقید بود،اما شور و حال جبهه با شروع جنگ تحمیلی به او امان نداد و داوطلبانه از طریق مسجد محل وارد بسیج سپاه گردید و در سن 16 سالگی در پاییز 1361 عازم جبهه شد. تا سوم راهنمایی درس خواند و سپس در مدت جبهه رفتن،در امتحانات متفرقه شرکت کرده و تا دوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. ابتدا به عنوان یک جوان بسیجی بی تجربه در جنگ وارد جبهه شد اما به دلیل رشادت ها و فعالیت هایی که از خود نشان داد پس از مدتی مسئولیت ها یی به عهده گرفت و در واحد اطلاعات عملیات مشغول به کار شد.او به طور مداوم تا هنگام شهادت، چهار سال پیوسته در جبهه بود.

شهید مسلم رضایی

در زمان اولین اعزام به جبهه چون استان لرستان  یگان اختصاصی نداشت و هنوز تیپ 57 حضرت ابوالفضل ع که نیروهای لرستان باید نیروی انسانی آن را تشکیل می دادند تاسیس نشده بود مسلم همچون خیلی از رزمندگان لرستانی به جمع رزمندگان تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع که نیروهای تشکیل دهنده آن را طیف وسیعی از خوزستان،لرستان،تهران،فارس و .... تشکیل می دادند پیوست و واحد اطلاعات و عملیات یگان انتخابی وی برای خدمت به جنگ و دفاع مقدس بود. مسلم حتی پس از تشکیل تیپ 57 حضرت ابوالفضل ع به دلیل صمیمیت حاکم بر برادران رزمنده تیپ 15 امام حسن ع حاضر به ترک آن و پیوستن به همشهری های خود نکرد و تا لحظه شهادت امام حسنی ماند.

در برگشت به خرم آباد و جمع خانواده خویش تواضع خاصی داشت و هیچگاه از فعالیت های خود و سمتش در جنگ چیزی طرح نمی کرد و به دلیل حساسیت کار و فعالیتش در واحد اطلاعات و عملیات که با انجام شناسایی های مختلف راه را برای عملیات آتی رزمندگان باز می کردند سعی وافری در خودسازی و رازداری داشت و بر همین اساس مسلم فردی کم صحبت و در عین حال بشاش و خنده رو بود؛ همیشه خود را یک بسیجی ساده و بدون مسئولیت معرفی می نمود. او در مدت جبهه، چندین بار مجروح شد. بطوری که دچار ناراحتی گوش ، معده و . . . شده بود

صحنه های عملیات کربلای یک و هور العظیم و تلاش زیاد وی در مناطق فوق هیچگاه از یاد و خاطره امثال من و دوستانش در تیپ 15 امام حسن مجتبی ع نمی رود.

وی در اعزام و هدایت دیگر اعضاء خانواده به جبهه فعال بود به طوری که در عملیات های دیگر، برادران  مسلم در جبهه های کردستان مجروح شدند.

مسلم  رضایی  سرانجام پس از 4 سال حضور مستمر در جبهه و شرکت در شناسایی های مختلف در مناطق عملیاتی جنوب ،میانی و شمالغرب مزد زحمات خود را گرفت و در عملیات نفوذی به خاک دشمن در منطقه عملیاتی هورالهویزه در تاریخ 16/6/1365 بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.  

                                                                                     روحش شاد و يادش گرامي

کمپوت گیلاس

 

تدارکات در دفاع مقدس برای خودش دنیایی داشت و تهیه و توزیع مواد غذایی که بخش زیادی از آن توسط کمک های مردمی به جبهه ها ارسال می شد از جمله وظایف سخت و حساس برادران تدارکات در دفاع مقدس بود زیرا از یک طرف میزان مواد غذایی زیاد نبود و باید به طور مساوی و به عدالت بین برادران رزمنده تقسیم می شد و از سوی دیگر برخی برادران رزمنده که از جمله شلوغ های جبهه بودند در فرصت های مناسب به انبارهای تدارکات پاتک زده و اقلام منحصر به فردی را شبانه و یا در اوقاتی که مسئولان تدارکات غفلت می کردند در جاهای مختلف مصرف می کردند و برخی از  این خاطرات حتی تا پایان ماموریت ها و برخی دیگر تا پایان دفاع مقدس  به صورت رمز و راز باقی ماند و عاملان انها به هنگام اعزام به خط مقدم جبهه برای انجام عملیات  و یا ماموریت های پدافندی به صورت سربسته و کلی از مسئول تدارکات حلالیت و عذر خواهی می کردند و وجود چنین برادرانی در یگان های عملیاتی خنده و شوق را بر لبان رزمندگان در لحظات سخت و حساس دفاع مقدس جاری می ساخت. در گرمای طاقت فرسای جبهه های جنوب، ساندیس،شربت وکمپوت میوه جات، طرفداران بسیاری داشت و به هنگام ظهر در گرمای طاقت فرسای پاسگاه های هور الهویزه ، بیابان های شلمچه،فکه،فاو،مهران و بسیاری از خطوط عملیاتی که عرق از سرو روی رزمندگان جاری بود این نوشیدنی های خنک و به قول بچه ها تگری بود که می توانست اندکی عطش را کاهش دهد و کمپوت ها در این بین جایگاه ویژه ای داشتند و خصوصا کمپوت گیلاس.

کمپوت گیلاس

 

به دلیل بالا بودن درخواست برای کمپوت گیلاس و کم بودن آن در محموله های ارسالی و کمک های مردمی به جنگ ، معمولا در هنگام توزیع، به نفرات آخر تنها کمپوت سیب،زردآلو و یا گلابی می رسید. در چنین مواقعی و در فضایی دوستانه، کش رفتن کمپوت گیلاس از بچه های دیگر یا مبادله ی یک کمپوت گیلاس در ازای چند کمپوت سیب یا گلابی، بالا می گرفت و خلاصه رزمندگان، بازار بورس کمپوت تشکیل می دادند و صفا می کردند.گاهی نیروهای یک دسته یا یک گروهان، کمپوت های سیب و گلابی خود را روی هم می گذاشتند و با تعداد کمتری کمپوت گیلاس از همرزمان دیگر معاوضه می کردند و کمپوت های گیلاس را در ظرف های کوچکتر تقسیم کرده و بین هم توزیع می کردند.مسئولان تدارکات برای حل این معضل تدبیری اندیشیدند و آن جدا ساختن پوست کلیه کمپوت ها از بدنه آنها بود تا دیگر در هنگام توزیع آنها شاهد اختلاف نظر در توزیع کمپوت نباشند اما برخی برادران رزمنده چنان در شناسایی قوطی های کمپوت مهارت یافته بودند که از طریق نشانه های حک شده که به صورت سریال و شماره روی آنها بود می توانستند کمپوت های گیلاس را از سایر کمپوت ها تشخیص دهند و باز بازار این برادران برای تشخیص و ارزش گذاری خصوصاًهنگام توزیع اقلام غذایی گرم بود.

 

اما در میانه نبرد و هجوم به دشمن در شب های عملیات بسته ها و کیسه های حاوی مواد غذایی و تدارکاتی که مملو از کنسرو تن ماهی،کمپوتهای مختلف و خصوصاً گیلاس و انواع مغزهای خوراکی که در طول مسیر گذاشته بودند رزمندگان اسلام با بی اعتنایی از مقابل آنها عبور می کردند گویی که اصلاً آنها را نمی دیدند و فقط در اوج تشنگی با سرنیزه قوطی های کمپوت را سوراخ و آب آنها را جهت رفع تشنگی می نوشیدند چرا که آنها در پیش رو لقای رب را می دیدند که جهان مادی در مقابل آن ارزشی نداشت.

یاد آن روزهای خوب و نورانی  بخیر و به یاد همه بچه های سخت کوش تدارکات تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی ع خصوصاً  برادران  رزمنده حاج احمد باعثی، منادی،زنده یاد مشغول الذکر و همه آنهایی که آب ونان دفاع مقدس را به سختی مدیریت می کردند.