محل شهادت شهید شمایلی


مرتضي روحيان در روز بيستم ارديبهشت ماه سال 1338 ديده بر جهان هستي گشود. کودکي او در سايه سار دستان نوازشگر خانواده گذشت.روحيان در زمان جنگ تحميلي با سمت جانشين طرح و عملیات تيپ 15امام حسن (ع) به جبهه رفت و مردانه جنگيد. سرانجام نيز در تاريخ 14/4/1365 در منطقهي مهران در عمليات کربلاي 1 در سن 27 سالگي به شهادت رسيد.

شهید روحیان در بخشی از وصیت نامه خویش نوشته: عزيزان من حب دنيا رأس همه خطاها ميباشد که دنيا به فرموده امام علي (ع) «الدنيا دارالمجار و الاخره دارالقرار» دنيا جاي عبور و گذر است و آخرت خانه ماندگار و قيامت را هميشه به ياد داشته باشيد که با ياد قيامت انسان ميتواند خودش را اصلاح کند از تهمت، غيبت، ريا و نفاق دوري کنيد نکند خداي ناکرده براي چهار روز رياست دنيا بندگان خدا را مورد تهمت قرار دهيد. تقواي خدا را پيشه کنيد که والعاقبه للمتقين
نعمتالله دلاورمردي از استان لرستان بودکه در سال 1328 پا به عرصهي گيتي نهاد؛ سعيدي از همان آغاز كه راه مدرسه را در پيش گرفت، همهي دردها و رنجها را لمس كرده بود و چندي نگذشت كه در كنار درس، دستهايش پينه بست؛ چرا كه گوشهاي از مخارج زندگي بر دوش او بود. در سنّ 15 سالگي زماني كه مسئوليت تزريقات در مطب يك پزشك را عهدهدار شد، به علت حضور زنان در بخش تزريقات، ناچار به داروخانه رفت و پس از مدتي كار و آشنايي با داروها ساكت نماند و علناً در حضور همگان اعلام نمود كه داروهاي مصرفي ساخت اسراييل نه تنها در تخريب روحيه و جسم مسلمانان اثر به سزايي دارد بلكه باعث تقويت اقتصاد دولتي كه دشمن اسلام و مسلمين است، خواهد بود. و اين جرقه باعث شد ساواك صاحب داروخانه را مجبور كند او را از محل كارش اخراج نمايد. در همين زمان او دستگير شد و چندي بعد به علت نداشتن مدرك جرم آزاد گرديد.
سعيدي همواره به نيازمندان كمك ميكرد و جزو مخالفان آلات لهو و لعب بود تا آنجا كه يك بار در تاريكي شب از ماشين پياده شد چرا كه راننده با صداي بلند ترانههاي مبتذل گوش ميكرد.
با تبعيد آيتالله مدني به خرمآباد، او نيز در جرگهي ياران ايشان قرار گرفت و بانك قرضالحسنه را در سال 1352 به دستور آيتالله تأسيس كرد و خود سرپرستي آن را بر عهده گرفت. اما مأمورين، بانك را تعطيل كرده و سعيدي را نيز دستگير نمودند. ساواك پس از ماهها زنداني و شكنجه او را آزاد كردند.
صداقت نعمتالله باعث شد آيتالله مدني به نام ايشان سوگند ياد كند. سال 1354 ساواك آيتالله را به نورآباد ممسني تبعيد و سعيدي را زنداني نمود. وي در اين مدت به سختي شكنجه گشت. ساواك خردادماه سال 1356 او را آزاد كرد و نعمتالله به نورآباد فارس رفت و از آيتالله مدني كسب تكليف كرد؛ سپس به خرمآباد بازگشت و سخنرانهاي مختلف را به اين شهر دعوت كرد. در اين زمان به خدمت نظام وظيفه فرا خوانده شد.
او با وجوديكه در اصفهان خدمت ميكرد، به قم ميرفت و از بيت آيتالله پسنديده اطلاعيهها و نوار سخنرانيهاي امام (ره) را ميگرفت و در ميان مردم تقسيم ميكرد. سعيدي در ساخت وسايل تخريب و تهيهي اسلحه، تبحّر خاصي داشت و در اصفهان توانست ضربات مهلكي به وابستگان رژيم ستمشاهي وارد آورد و بار ديگر دستگير گشت.
پس از پيروزي انقلاب از طرف روحانيت به عنوان سرپرست اجرايي كميتهي مركزي انقلاب اسلامي خرمآباد انتخاب شد كه در اين اثنی مأموريتهايي چون اعزام به خرمشهر و حفاظت تأسيسات نفتي خوزستان و دستگيري تعداد زيادي افراد ضدانقلاب كه اين مأموريت سه ماه طول كشيد و بعد از آن نيز با تعدادي ( 200 نفر ) از برادران پاسدار و نيروي مردمي به پاوه رفته و با گروه ديگري از برادران پاسداران تحت فرماندهي ابوشريف به عنوان جلودار، حلقهي محاصره را شكست.
در اين زمان با دكتر چمران آشنا گشت و سه ماه بعد به خرمآباد بازگشت. در اوايل تشكيل سپاه كه يكي از بنيانگذاران سپاه در لرستان بود، از طرف روحانيت به عنوان فرماندهي عمليات سپاه لرستان انتخاب شد كه مدت 2 سال فرماندهي عمليات مأموريتهايي چون دستگيري افراد ضدانقلاب، كنترل كليهي جادههاي كوهستاني منطقه كه بدون اغراق امنيت لرستان مديون زحمات شبانهروزي اوست.
در تاريخ 25/8/1359 در اوايل جنگ تحميلي به سرپرستي 450 نفر از برادران پاسدار و بسيجي به سوسنگرد اعزام شد و مدت 4 ماه هم به محافظت از آن شهر پرداخت. در عمليات كرخهي نور در تاريخ 15/10/1359 تا عقب راندن دشمن بعثي از هويزه حضور داشت. در نوروز سال 1359 به زيارت بيتاللهالحرام مشرف گشت و در تاريخ 23/8/1360 براي هميشه ديارش را به سوي جبههها ترك كرد و 3 سال با پذيرش مسئوليتهاي مختلف مردانه جنگيد.
در اين مدت يك بار از بمبارانهاي شيميايي مجروح شد كه پس از بهبودي به مدت 10 ماه در تهران دورهي فرماندهي عالي را پشتسر گذاشت و دوباره به منطقهي جنگي رفت و به عنوان فرماندهي طرح و عمليات تيپ امام حسن (ع) انتخاب گرديد

وی که از بنیانگذاران تیپ 15 آبی- خاکی امام حسن مجتبی (ع) و فرمانده طرح و عملیات بود که از خصوصیات بارز وی می توان به نظم و ترتیب و تواضع وی در برابر رزمندگان خصوصاً بسیجیان اشاره کرد. در هنگامه عملیات بدر خبر تولد فرزند پسر را به وی داده بودند اما وی شور وشوق عملیات را داشت گویی که ندایی وی را به سمت خویش می خواند و در آن ساعات مسئول ستاد تیپ بشدت با وی بر سر حضور در خط مقدم مخالفت میکرد و به او سفارش ماندن در قرارگاه تاکتیکی تیپ 15 آبی- خاکی امام حسن مجتبی (ع) در شط علی بماند اما وی قبول نمی کرد و حالت نارضایتی عجیبی برای به کرسی نشاندن رای خویش به نمایش گذاشت گویی یک بسیجی کم سن و سال است که برای نخستین بار می خواهد به جبهه اعزام شود. بحث و مجادله برادر سعیدی و رئیس ستاد در اسکله نیز ادامه داشت تا این که فرمانده تیپ متوجه آنان شد و با پادر میانی در میان آنان به برادر سعیدی اجازه داد تا برای نظارت بر عملیات به خط مقدم رفته و پس از برگشتن از خط مسئول ستاد به خط مقدم برود. حاج نعمت الله سعیدی به همراه سید محمد رضا افضل فرمانده محور تیپ و احمد مومن و سکانی بطرف سیل بند تصرف شده رفتند. حدود ساعت ده صبح 21/12/1363هواپیماهای قارقارک(PC7) که بدلیل فقدان پدافندهوایی یکته تاز معرکه و آبراههای هور بودند که با شلیک دوشیکای قایقهای پشتیبانی جهت ناکام گذاشتن حملات قارقارک(PC7) ها،هواپیماهای عراقی نیز قایق آنها را آماج راکت های خویش قرار دادند که بدلیل اصابت مستقیم راکت به درون قایق هر چهار نفر شامل حاج نعمت الله سعیدی،سیدمحمد رضا افضل،احمد مومن و سکانی به شهادت رسیدند.
جنگ هشت ساله عراق علیه ایران بعنوان طولانی ترین نبردهای معاصر و در قرن بیستم پس از جنگ ویتنام به شمار می رود که خصوصیات ویژه آن از جمله حمایت قدرت های جهانی از رژیم بعث عراق ، کاربرد سلاح های شیمیایی و ممنوعه به صورت گسترده در طی جنگ ، شورشهای محلی و درگیری های داخلی و کودتا ، محاصره اقتصادی و تسلیحاتی ، کیفیت حضور نیروهای مردمی و شیوه متفاوت جنگ و عملیات آن را از سایر جنگ های حادث شده در جهان و در طول تاریخ متمایز نموده است.
در آغاز جنگ نیروهای مردمی بدون سازماندهی مشخص در خطوط مقدم به نبرد با متجاوزان پرداخته و پاتک های هجومی بصورت انفرادی و یا همراه نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران جلوی پیشروی نیروهای عراق را گرفته و استراتژی برق آسا و جنگ سریع (جنگ سه روزه) ارتش عراق را با شکست روبرو ساختند .
در روزهای آغازین جنگ نیروهای سپاه پاسداران و بسیجیان بصورت گسترده در جبهه های جنگ حضور پیدا نمودند و در این بین سپاه شهرستان هایی که در نوار مرزی با عراق بودند عملا با تغییر ساختار اداری به سوی سازماندهی نظامی به شکل یک ضرورت برای دفاع از کشور درآمدند.
نوار مرزی ایران و عراق:خط قرمز حد تقریبی پیشروی عراق و خط زرد حد پیشروی ایران می باشد

آرام آرام که در سیستم فرماندهی سپاه از مرکز نشینی خارج و در جبهه های جنگ مستقر شد و به عنوان یکی از ارکان طرح ریزی عملیاتها برای بیرون راندن ارتش بعث عراق به فعالیت پرداخت،به ضرورت سازماندهی نظامی ساختار سپاه برای اجرای عملیات به جبهه های جنگ می آمدند و این مسئله نیاز به سازماندهی نیروهای داوطلب در ساختار جدید را برجسته تر می کرد.
از عملیات ثامن الائمه که حصر آبادان شکسته شد سپاه به این نتیجه رسید که جز با سازماندهی نظامی مناسب نمی تواند حجم گسترده نیروهای داوطلب حاضر در جبهه جنگ را در عملیاتهای گوناگون به کار گیرد؛ بنابراین به ایجاد ساختارهای جدید در سازماندهی نظامی جنگ پرداخت پس از عملیات ثامن الائمه هم برخی از مسئولین سپاه به این نتیجه رسیدند که باید گردانهای رزمی در سپاه بوجود آید ،طرح این گردانهای رزمی تهیه شده و به عنوان برنامه در دستور کار قرار گرفت ،اما پس از عملیات طریق القدس ، فرماندهان سپاه به این نتیجه رسیدند که برای طرح ریزی و اجرای عملیاتهای بزرگ باید سازماندهی نظامی گسترده ای در جبهه های جنگ انجام دهد،بنابراین پیش از عملیات فتح المبین ،فرمانده سپاه جنگ طرح تشکیل تیپ های رزمی متشکل از پاسدارها و نیروهای داوطلب بسیجی را اجرا کرد و این تیپ ها پس از عملیات طریق القدس ، عملاً تشکیل شده بودند ولی چون برای عملیات فتح المبین ، نیاز به سازماندهی گسترده تر و تیپ های بیشتری از سپاه بود، آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه به محور کردستان و غرب رفته و از فرماندهان مستقر در آنجا از جمله برادر متوسلیان خواست که به کمک حاج همت و شهید شهبازی یک تیپ رزمی را تشکیل بدهد و نیروهای سازماندهی شده را به منطقه جنوب منتقل کند ؛البته پیش از آن ،نیروهای مستقر در جبهه جنوب به صورت تیپ سازماندهی شده و تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی شهید خرازی ،تیپ نجف اشرف به فرماندهی شهید احمد کاظمی،تیپ 7 ولی عصر عج به فرماندهی برادر رئوفی و تیپ المهدی به فرماندهی برادر فضلی تشکیل شده بود. این سازماندهی ادامه پیدا کرد تا اینکه فرماندهی سپاه در عملیات والفجر مقدماتی که پس از عملیات رمضان انجام شد سازماندهی لشکر را برای سازماندهی طرح های واحد های خود انتخاب کردند و هر تیپ پس از گسترش سازمانی تبدیل به لشکر عملیاتی شد.البته باید گفت که از عملیات فتح المبین به بعد،تعداد گردان هایی که در هر تیپ سپاه به کار گرفته می شده به استعداد یک لشکر و بیشتر بود که مجموعه این اقدامها موجب گسترش ظرفیت های رزمی سپاه و تحول جبهه های جنگ شد.
از لحاظ فرماندهی نیز تا سال 1364 نیروهای ارتش و سپاه با تعامل و همکاری متقابل و مشترک و با الگوی فرماندهی دو گانه و زیر نظر قرارگاه خاتم الانبیاء هدایت جنگ را بر عهده داشتند و هیچ نیرویی از ارتش و سپاه بر دیگری فرماندهی نداشت جزدر صحنه عملیات و در رده گردان که سپاه پاسداران فرمانده و میدان دار جنگ بود.از سال 1364 تا پایان جنگ سیستم فرماندهی و اداره امور جنگ و دفاع در ارتش و سپاه کاملا جداگانه و مستقل بود و ارتش و سپاه حتی در مناطق و صحنه های عملیاتی نیز جدا از هم با نیروهای دشمن نیز می جنگیدند . این دوره و روش فرماندهی را برای عملیات علیه دشمن از آغاز سال 64 تا پایان جنگ به مدت سه و نیم سال اجرا شد.در این دوره از سیکل مدیریت و فرماندهی رزمندگان اسلام حاکم بوده است ؛ همانند زمان اجرای عملیات والفجر 8 (آزاد سازی بندر فاو عراق) که سپاه پاسداران به طور مستقل می جنگید و ارتش نیز در منطقه شلمچه به جنگ با متجاوزین می پرداخت . همچنین اجرای عملیات کربلای 5 که بطور مستقل توسط سازمان سپاه پاسداران در جنوب اجرا می شد، ارتش نیز در زمین دیگری از مناطق غرب کشور عملیاتی تحت عنوان کربلای 6 را اجرا می کرد ؛بنابراین در این دوره پیروزی های درخشان توسط مدافعان ایران اسلامی (اعم از ارتش و سپاه) کسب شد.البته لازم به ذکر است که در این روند نیز تعامل و هماهنگی بین ارتش و سپاه از طریق قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص) ایجاد می شد و در مواقع لزوم به ارتش و سپاه دستور می داد که در رابطه با موضوعات مختلف به یکدیگر کمک و یاری رسانند.
(زراعت پیشه،نجف،۱۳۹۰،اولین تیپ:نگاهی به عملکرد تیپ ۱۵ آبی-خاکی امام حسن مجتبی در هشت سال دفاع مقدس)
شهيد سيد جلال سعادت در سال 24/6/1348 در شهرستان بهبهان ديده به جهان گشود. شهيد کوچکترين فرزند خانواده بود، اما از همان دوران کودکي، خانواده به دليل رفتار و اخلاق خوب ايشان که بزرگتر از سن ايشان مي نمود به ديده تحسين و اتکاء خواهران و برادران نگاه مي کردند. ايشان دوران تحصيل خود را در بهبهان گذراند و در آغاز جنگ تحميلي بسيار تلاش کرد تا به جبهه برود، اما به دليل مخالفت پدر که او را حامي خانواده مي دانست و اينکه مربي ايشان اجازه اعزام به وي را نمي داد تلاشش براي رفتن به جبهه بي نتيجه ماند، تا اينکه در سال 1364 موفق شدند در عمليات والفجر 8 به جبهه اعزام شوند، حتي عيد سال 65 نيز در جبهه ماندند.

سرانجام در مورخه 20/10/1365 در عمليات کربلاي 5 جانباز شيميايي شدند. خردل، ريه را سرطاني كرده بود در نتيجه "ناي" از داخل گوشت اضافه ميآورد و به مرور بسته ميشد. سه ماه يكبار بايد به آلمان می رفت تا اين اضافات را بتراشند. بينايياش هم روز به روز كمتر ميشد، استخوانها در حال پوك شدن بود. قلب هم "تپش" داشت و معده، خونريزي. كورتون و قطره چشمي و داروي خلط سينه و داروي ريه و آرامبخشهاي جورواجور را هر روز بايد ميخورد ـ غير از آنهايي كه مقطعي بودند ـ همه را كه ميخورد، معده، خونريزي ميكرد و در نتيجه داروي معده هم به "هميشگيها" علاوه ميشد. شهيد بعد از اينکه به تهران منتقل شد در يک گروه 40 نفره که ايشان کم سن ترين رزمنده آن جمع بودند براي نشان دادن فاجعه جنگ افروزي عراق عازم آلمان شدند. ايشان در يک دوره درماني طولاني مدت و به دليل اينکه ايشان در سن رشد بودند بهبودي نسبي پيدا کردند. در طول 17 سال دوران جانبازي 19 بار جهت معالجه به آلمان اعزام شد و بيش از 100 بار مورد عمل جراحي قرار گرفت شهيد در رشته در مديريت دولتي وارد دانشگاه شدند و در سال 75 فارغ التحصيل و در سازمان صداوسيما مشغول کار شدند. شهيد در سال 79 ازدواج کردند و از سال 80 بيماري ايشان شديدتر شد. 17 سال مداوم مصرف داروهاي مختلف و بيش از صدمرتبه عمل جراحي همراه با بيهوشي آرامش را از ايشان گرفت و بيماريهاي مختلف جانبي نظير خونريزي معده، ناراحتي قلبي و عصبي و دردهاي مداوم را براي ايشان به همراه آورده بود اما آن چيزي که او را زنده و فعال نگه داشته بود، اعتقاد قوي او به رحمت خداوند و عشق به سيد خود آقا امام حسين بود. در نهايت در شب سوم محرم سال 1425 هجري قمري ساعت 21 (5/12/82) جرعه نوش باده شهادت گردیده و به سوي معبود خود شتافتند تا از نزديک به آقاي خود سيدالشهداء عرض ارادت کنند و خسته از 17 سال درد و دلشکستگي به آرامش برسند.

فرازهايي از وصيت نامه شهيد حاج سيد جلال سعادت اينجانب سيد جلال سعادت فرزند سيد عبدالهادي ( حاج سيد حبيب ) سعادت متولد 1348 شغل كارمند و ملقب به سيد و جانباز چند جمله اي را بر اين صفحه پاك مكتوب مي نمايم . ... حمد و سپاس خداوندي را كه لطف و فضلش را به بنده ارزاني كرد و توفيق مسلماني و علاقه و شناخت پيروي و عشق شيعه حضرت علي (ع) را عطا فرمود و مرا در زمره و اعداد خاندان پيامبر اسلام (ص) و از خانواده سادات قرار داد . افتخار حب به پيامبر ( محمد ص ) و اهل بيتش و همچنين ارادت و اطاعت از حضرت امام خميني (ره) بعنوان ولي فقيه مسلمين و بعد از او حضرت آيت اله خامنه اي كه امتداد بهش راه انبياء و اولياء الهي خواهند بود را نصيب شدم كه درك و حب ولايت فقيه از بالاترين توفيقات الهي است كه يك مسلمان در دروه عمرش اگر بتواند حتي به ظاهر - امام زمانش را بشناسد و او را چون ولي حقيقي خود قرار دهد و بعنوان نوري و راهي در مسير دنيا و آخرت از او بهره ببرد - نيك مورد عنايت خاص خداوند قرار گرفته است كه چنين انسانهايي رستگاريشان با فضل خداوند و حمايت معصومين حتمي خواهد بود . ... در دوران زندگي و خصوصاً بيماري مشكلات و سختيهاي اين راه كه بيشتر مي شد هميشه و همه جا با توكل به او ، كمك و فضلش را خوب درك و احساس مي كردم - و آرامش دروني و قلبي را كه به اين خاطر ايجاد مي گرديد بر خود مي باليدم و مي نازيدم كه مسلمان و مومن به دين هستم و خدا به بنده اش لطف داشته است . تنها از او كمك مي خواستم و به او پناه مي بردم كه مراقبم باشد تا از راهش كمتر منحرف شوم و در راه او قرار گيرم و آنگاه كه اين خواست و دعا اجابت مي شد ، آرامش درون و خاطري را كه ناشي از نظر و رضايتش بطور نسبي بود احساس مي كردم كه او به همه وجودم توجه خاص دارد . دردها و غم هاي جسمي و روحي ام را لذت بخش ترين حالات قرار ميداد و آنگاه طعم و مزه درد و غم و غربت و تنهايي را به وجودم مي داد بعد از آن هميشه در حسرت فراق آن لحظات از خدا مي خواستم كه مرا در آن حال كه حال خودش بود قرار دهد كه برايم دوري از آن حالات و روحيات سخت ترين درد و شكنجه بود كه البته خداوند به آرامش و حال بنده اش توجه داشت . و اميد دارم كه در لحظه مرگ و لحظات سخت او مرا كمك كند و نجاتم دهد كه او خود ميداند به غير از او كسي ندارم .
در دسته شهید حبیب الله دیم گردان امام حسین(ع) همانند سایر دسته ها و واحدهای تیپ 15 امام حسن مجتبی ع رزمندگان اسلام قبل از خوابیدن وضو گرفته و پس از آن درون چادر دسته که در دامنه تپه در میان شن های تثبیت شده ناشی از طوفان در پادگان شهید غلامی (سایت خیبر) دور هم جمع شده و با حضور کلیه برادران سوره واقعه را قرائت می کردند و تنها در شرایط اضطراری یا در هنگام عملیات که امکان تجمع و تشکیل جلسات فوق نبود این مراسم برگزار نمی شد و برادران در این لحظات نیز بصورت انفرادی سوره واقعه را قرائت می کردند. قرائت سوره واقعه حالت معنوی عجیبی را در روحیه برادران ایجاد می کرد که ثمرات آن را در هنگام عملیات و ایثارگری برادران رزمنده به وضوح دیده می شد و خاطرات زیادی از اثرات معنوی قرائت این سوره در بین رزمندگان اسلام نقل شده است.از جمله در دسته شهید حبیب الله دیم که فرماندهی آن را اکبر دهدار و یونس ستونه بر عهده داشتند هنگامی که قرائت سوره واقعه به آیات
وَحُورٌ عِينٌ ( 22 )
و همسرانی از حور العین دارند،
كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ ( 23 )
همچون مروارید در صدف پنهان!
جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ( 24 )
اینها پاداشی است در برابر اعمالی که انجام میدادند!
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا ( 25 )
در آن (باغهای بهشتی) نه لغو و بیهودهای میشنوند نه سخنان گناه آلود؛
إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا ( 26 )
تنها چیزی که میشنوند «سلام» است «سلام»!
می رسید ناگهان صدای خنده بلندی فضای چادر را در بر می گرفت که این خندیدن در اکثر جلسات تکرار می شد که از سال 1363 تا اسفند 1365 ادامه داشت ؛و این ها کسی نبودند مگر برادران مجید معلمیان وعبدالله صباغان که هر دو با نگاهی معنادار به هم نگاه کرده و بشدت می خندیدند و تذکرات مکرر برادران دیگر از جمله اکبر و یونس نیز جهت ترک این رفتار نیز فایده ای نداشت .
شهید مجید معلمیان شهید عبدالله صباغان
سرانجام این دو در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه کنار نهر جاسم بعد از پل مرگ (واقع بر روی نهر جاسم در مجاورت اروند صغیر) به طرف دژ عراق به همراه تعداد زیادی از دوستان و همرزمان خویش زیر آتش شدید دشمن به شهادت رسیدند تا رمز و را ز خنده های مکرر آنها رودروی همدیگر با شهادت همزمان و در یک نقطه عملیاتی که آخرین حد پیشروی رزمندگان اسلام در عملیات کربلای 5 نیز بوده تعبیر شود و جالب تر این که مزار این دو شهید عزیز در گلزار شهدای بهبهان در کنار هم می باشد.
(زراعت پیشه،نجف،۱۳۹۰،اولین تیپ:نگاهی به عملکرد تیپ۱۵ آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع در دفاع مقدس)
با تشکیل سازمان رزم در سپاه در طی عملیات فتح المبین ما شاهد تشکیل تیپ های رزمی در سرتاسر مناطق جنگی و بخصوص در خوزستان بودیم.در عملیات ثامن الائمه آبادان نیروهای بهبهان در قالب یک گروهان در ایستگاه هفت مستقر شده بودند که در این زمان سپاه و ارتش بصورت مشترک عملیات را اداره و انجام می دادند.نیروها در منطقه مارد با تکیه بر اصل غافلگیری وارد عملیات شدند که منجر به آزادی منطقه مارد بدون تلفات شد که در این عملیات تجهیزات زیادی از دشمن غنیمت گرفته شد.در طی عملیات فتح المبین تعداد زیادی از برادران به فرماندهی برادر حسن درویش در تیپ 17 قم بودند ، که نیروهای بهبهان در این یگان تحت هدایت و فرماندهی شهید شعبانی و برادر یوسف حمیدی در منطقه عملیاتی پل کرخه بودند. تعداد دیگری از رزمندگان اسلام در قالب یک گردان به فرماندهی برادر احمد وتری در تیپ 46 فجر به فرماندهی برادر اسحاق عساکره حضور داشتند .در طی عملیات بیت المقدس گردان صف متشکل از یک گروهان از بهبهان و دو گروهان از نیروی زمینی و هوایی ارتش به فرماندهی شهید احمد وتری در قالب تیپ 46 فجر در مرحله اول عملیات بیت المقدس در خرمشهر وارد عمل میشود. مرحله اول عملیات تصرف جاده اهواز-خرمشهر بود که در مرحله دوم نیروها به فرماندهی برادر مشیدی ضمن هجوم به خط دوم دشمن آن را تصرف کردند و در مرحله سوم عملیات نیروها از طریق جاده اهواز-خرمشهر وارد عمل شده و از ورودی پل نصر در پشت خرمشهر وارد خرمشهر می گردند. در همین زمان نیروهای تیپ 17 قم نیز در قالب سه گردان از سوی برادر حسن درویش و تحت هدایت برادر شمایلی به عنوان فرمانده محور منطقه بصورت عملیات ایذایی در منطقه فکه وارد عمل می شوند.
پس از عملیات بیت المقدس تیپ 46 فجر، تیپ 37 نور و تیپ بیت المقدس بعد از عملیات بیت المقدس منحل شدند و نیروهای تیپ 46 فجر به تیپ بعثت منتقل شدند که فرمانده آن برادر علی تمیمی بود که در طی عملیات رمضان وی به شهادت رسیده و با انتقال برادر حسن درویش به تیپ بعثت تعدادی از نیروهای زرهی بعثت به تیپ 72 محرم منتقل و تعدادی از آنها می مانند و بسیاری از نیروهای 46 فجر،تیپ 37 نور،تیپ بیت المقدس و بچه های جبهه شوش وارد تیپ بعثت می شوند.
در عملیات رمضان بهبهان یک گردان به نام رعد به فرماندهی شهید جنت شعار و جانشینی شهید محمد شجاعی در تیپ بعثت داشت که ابتدا در سپنتا،پادادشهر و بعد از آن در مدرسه شهید رجایی در اهواز مستقر شدند.عملیات در محور کوشک صورت گرفت که با وارد شدن نیروهای گردان رعد در شب عملیات به دلیل ارائه اطلاعات غلط و نحوه چینش نیروها با مقاومت شدید دشمن روبرو شده و با شهادت و زخمی و اسارت تعدادی از نیروها و عدم الفتح بودن عملیات رمضان ،نیروها عقب نشینی به به مواضع خویش در قبل از عملیات را شروع کردند.
سازماندهی و تشکیل تیپ 17قم و تولد تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع)
با قرار سازماندهی نیروهای شوش و شرکت در عملیاتهای آتی ،باعث شد تا فرماندهان جنگ دستور تشکیل تیپ را بدهند و بر همین اساس برادر حسن درویش مامور به تشکیل و بنیانگذاری تیپ شد و وی نیز تعدادی از یاران قدیمی خود در جبهه شوش را به دور خود جمع و ضمن اعلام از آنان خواست که او را در تشکیل و راه اندازی آن یاری نمایند . تیپ فوق با نام تیپ 17 قم تشکیل یافت و برادر حسن درویش به عنوان فرمانده و حشمت حسن زاده جانشینی آن را به عهده گرفت. تیر ماه 1361 مرحله سوم عملیات رمضان به همراه تیپ 17قم با هدایت حسن درویش انجام شد و پاسگاه زید عراق به تصرف نیروهای خودی در آمد. بنا به ضرورت و شرایط حاکم بر تیپ 17 قم که اغلب نیروهایش از شهرهای ساوه،اراک،همدان و قزوین بودند به تشخیص فرمانده کل سپاه و از سوی قرار گاه کربلا در حین عملیات رمضان که هنوز نیروها در حال تثبیت منطقه عملیات بودند به برادر حسن درویش فرمانده تیپ 17 قم (که بعدها به لشکر تبدیل و لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) عملیات نام گرفت) ابلاغ گردید که تیپ 17 قم را به برادر مهدی زین الدین تحویل داده و تیپ دیگری را تشکیل و سازماندهی نماید . برادر حسن درویش نیز به همراه تعدادی از یاران و همرزمان قدیمی خود که او را در تشکیل تیپ 17 قم یاری نموده بودند برادرانی همچون حشمت حسن زاده ،عبدالعلی بهروزی ،حبیب الله شمایلی ،خداداد اندامی و نیروهای جبهه شوش ،تیپ بیت المقدس،تیپ 46 فجر با ادغام در تیپ بعثت زمینه های تشکیل تیپ مهمی را بنیان نمودند که در ابتدا بنام قبلی آن بعثت بود.برادر حسن درویش به مدت بسیار محدودی به فرماندهی تیپ 22 بعثت جایگزین شهید علی تمیمی که در طی عملیات رمضان به شهادت رسیده بود شد. تیپ 22 بعثت بعد از عملیات رمضان منحل شد و کلیه نیروهای تیپ در قالب یک گردان زرهی به نام گردان 72 محرم سازماندهی شدند .
بنا بر تقسیم فرماندهان سپاه و بویژه فرماندهان جنگ که زمینه حضور نیروهای مردمی و بسیجی انبوه را فراهم کرده بودند سپاه منطقه هشت آنروز شامل خوزستان و لرستان دارای یک تیپ زرهی بنام تیپ 7 ولی عصر (عج) بود و رفته رفته شرایط به گونه ای شد که سازماندهی و هدایت 20 گردان در قالب یک تیپ با توجه به افزایش نیروهای اعزامی به جبهه مشکل شد لذا فرماندهان منطقه هشت با مجوز از فرماندهی کل سپاه دستور تاسیس یک یگان دیگر (تیپ مستقل) را گرفتند و با دعوت از حسن درویش دستورالعمل تشکیل یک تیپ پیاده به ایشان ابلاغ شد.در جریان انتخاب نام برای تیپ جدید اسامی تیپ امام حسن عسکری (ع)، تیپ امام جعفر صادق (ع)،تیپ امام محمد باقر(ع)،تیپ امام حسن مجتبی (ع) و تیپ امام موسی بن جعفر(ع)مطرح شد که برادر حسن درویش با تکیه بر مظلومیت امام حسن مجتبی(ع) در طول تاریخ پیشنهاد دادند که اسم تیپ امام حسن مجتبی (ع) گذاشته شود و برابر ابلاغیه ستاد کل مبنی بر انتخاب نام تیپ که می بایست شامل دو عدد و دو حرف باشد لذا روز تولد امام حسن مجتبی (ع) که مقارن است با 15 ماه مبارک رمضان به عنوان اعداد آن انتخاب و نام تیپ به عنوان تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) به فرماندهی کل سپاه پیشنهاد و با تایید نام سازماندهی تیپ 15 رسماً در مهر ماه 1361 آغاز گردید و به جمع یگانهای رزمی سپاه پیوست.
پس از تشکیل تیپ برادر حسن درویش به اتفاق برادران محمود پریشانی و حشمت حسن زاده اقدام به تهیه یک لیست نیرو برای کادر مورد نیاز تیپ کردند که اکثریت آنها درون تیپ 17 قم بصورت ماُمور مشغول خدمت بودند . پس از تهیه لیست مورد نظر که در راس آنها برادر حبیب الله شمایلی قرار داشت لیست فوق به فرماندهی منطقه هشت سپاه جنوب در محل فعلی قرارگاه کربلا (گلف) ارسال شد .با توجه به اینکه افراد زیادی از تیپ 17قم درخواست شده بود بیم مخالفت برادر زین الدین می رفت چرا که ساختار تیپ 17قم با جدایی برادران حبیب الله شمایلی،عبدالعلی بهروزی،خداداد اندامی،مرتضی روحیان،حمزه صنوبر ، نهاوندی ،گودرز نوری،احمد باعثی ، حسن سرخه و تعداد دیگری از کادرهای آن دچار ضعف و کمبود نیرو می شد اما به هر صورتی بود سرانجام با موافقت برادر مهدی زین الدین همه افراد یادشده آزاد شده و سریعاً خود را به فرماندهی تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع)معرفی کردند بجز شهید شمایلی که قبل از عملیات والفجر مقدماتی به تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) پیوست.پس از تعیین نام و درخواست نیروهای کادر چندین منطقه برای استقرار تیپ پیشنهاد شد که در آن موقعیت بهترین گزینه سایت چهار بود که قرار شد در شروع کار با احداث چادر واحدهای تیپ مستقر شوند و بعد کم کم با ساخت و ساز ستاد تیپ تثبیت شود که با آمدن شهید شمایلی و انتخاب او به عنوان رئیس ستاد تیپ 15 سرعت بیشتری گرفت .با همت و تلاش برادران پیوسته به تیپ خصوصاً شمایلی و بهروزی و دیگر برادران در منطقه در مدت سی روز تشکیلات تیپ در منطقه سایت چهار اعلام حضور رسمی کرد و به طور متداول گردانهای استان لرستان از تیپ 7ولی عصر (عج) منفک و به سازمان تیپ 15 منتقل شدند که شامل سه گردان پیاده شد. سپس با موافقت فرمانده منطقه دو گردان از شهرستان بهبهان واگذار و به دنبال آن یک گردان از شهرستان شوشتر،یک گردان از شهرستان شوش به سازمان تیپ 15 منتقل شد که در مجموع تیپ 15 در آذر ماه 1361 دارای شش گردان رزمی کامل شد؛در آن زمان گردان ها اختیار تعیین یگان عملیاتی مورد علاقه را جهت انجام ماموریت های محوله را داشتند .در یک تجزیه و تحلیل واقعی سازمان نیروهای داخل تیپ شامل موارد زیر می شدند:
· نیروهای سازمانی که بصورت مصوب از کلیه شهرهای استان لرستان و تعدادی از شهرهای خوزستان بودند که در مجموع به شش گردان می رسیدند.
· نیروهای غیر سازمانی که بصورت انفرادی و کادر قدیمی تیپ 17 قم و آنهایی که در جبهه شوش از تعدادی از شهرهای بیرون از منطقه 8 (خوزستان ولرستان) حضور فعالی داشتند که از جمله این نیروها می توان به برادران نهاوندی از تهران،مرتضی روحیان از ملایر،اصغر ملکیان از اصفهان و ... اشاره کرد.
(زراعت پیشه،نجف،1390،اولین تیپ:نگاهی به عملکرد تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی ع در دفاع مقدس)